view: 301 Date: ۱۴۰۰/۰۶/۲۰ Category: دلنوشته
کاش میشد با تو دور ترین نقطه جهان برویم...
یک کلبه بسازیم دور از همه مردم شهر...
فقط تو باشی و من...
من از مردم شهر بیزارم...
کلبه ام تو را کم دارد...
نمیدانم از من متنفری یا نه... همه از من متنفرند...
کلبه را با خود میبریم...
سفر میکنیم به همه جای دنیا..
شهر به شهر ...
آنقدر سفر کنیم که یکجای خوب برای ماندن بیابیم...
میشود؟!
زندگی نوشتنش قشنگ است..
زندگی سفرش قشنگ است...
زندگی خندهایش قشنگ است...
زندگی ...
بی پولی ها ، حرف مردم و دخالت مردم خرابش میکند..
کاش پول نبود..
کاش مردم نبودند..
فقط تو بودی و تو...
میشود!؟
داستان های من همه قصه هایش دوست داشتن توست...
ثروت من فقط خندهای توست...
این قلب سرزمین توست...
منتظر معجزه ام...مرا معجزه میتواند زنده کند...
کاش معجزه شود تا کنار تو با تو بی دغدغه برویم سمت آرزوهایمان...
میشود؟!