view: 749 Date: ۱۴۰۰/۰۵/۲۱ Category: دلنوشته
کاش نزدیک تر بودی
کاش همسایه ما بودی
فاصله از ماه و زمین خیلی نیست ولی کاش نزدیکتر بودی
کاش همینجا همسایه بودی تا نذری آش برایم بیاوری
کاش همسایه بودی تا هنگام برگشتن از نانوایی در کوچه منتظرت بشینم
کاش همسایه بودی شاید به رسم همسایگی رفت و آمدی میشد به خانهی تان
اصلا کاش همسایه ما بودی و کلید خانه را جا میگذاشتی تا من از دیوار بپرم در را برایت باز کنم
اگر همسایه مان بودی میرفتم یواشکی گوشم را به دیوار میچسباندم تا صدایت را بشنوم
به بهانه ای از کوچه رد میشدم تا سلام ات بگویم
اصلا اگر همسایه مان بودی چقدر خوب میشد
الان هم هسایه ی قلب به قلب شما هستم فقط اینجا کولر نداریم بماند شما هم که بخاری ندارید
اصلا همسایه شویم که بخاری ما برای شما و کولر شما برای ما
سرد و گرم روزگار هم همسایه است
یادت هست؟
اصلا ای کاش ما همسایه داشتیم
همه برای اینکه همسایه ما بشوند ذوق میکردند
مردم همه خیابان هایی که ما باهم گذر کردیم همسایه ما بودند
اصفهانی ها همسایه ما بودند
تهرانی ها همسایه ما بودند
اهوازی ها هم همسایه ما بودند
همسایه ام که بودی دلم تنگ میشد می آمدم و بهانه آچارفرانسه میکردم تا ببینمت
پشت پنجره مینشستم تا دوچرخه سواریت را در کوچه تماشا کنم
کاش همسایه ما بودی...