view: 273 Date: ۱۴۰۰/۰۵/۱۸ Category: دلنوشته
ماه بانوی قصه ما
شما که او را ندیدید اگر ببینید متوجه میشید وقتی میگویم چقدر زیباست یعنی زیباست
عاشقش هستم، آنقدر زیبا و ماه هست که شده ماه بانوی قصه
دوست داشتنی تر از آن که فکرش را کنید
فقط همینقدر میتوانم بگویم که: چشمهایش مشکی رنگ است و سایه اش روی رود کارون می افتد...
با اینکه دورتر از دور هست ولی دوستش دارم از دور..
دوست دارم ببینمش بشینم و صورتش را نقاشی کنم
آرامش خاصی دارد وجودش... این دریای طوفانی دلم آرامش میخواهد
ماه بانو قصه ای است به زیبای خودش، اصلا خودش قصه است
قصه میگوید قصه میسازد و قصه میخواند...
کاش میشد از داخل کتاب دستش را بگیرم و کنارش بمانم
آخر طبق قانون هم که باشد حق مولف است!
یعنی ماه بانو حق من است
مگر نه؟
اینها را نمیشود هنوز در لابه لای ورق های کتاب نوشت آخر سانسور میشود...
نمیدانم ماه بانو کتاب میخواند یا نه
ولی میگویم خیلی دوستش دارم...