view: 273 Date: ۱۴۰۰/۰۵/۰۸ Category: دلنوشته
من هنوز هم منتظرم
معجزه رخ دهد و در کنارش باشم
من هنوز منتظرم شاید این بخت بدم امشب به پایان برسد
شاید فردا که بیدار شوم همه چیز آماده باشد
همه چیز درست باشد
همه چیز مهیا و هیچ مشکلی نباشد...
شاید...
من هنوز هم میخواهم به او بگویم دوستت دادم
من هنوز هم میخواهم در کنار او سفر کنم
من هنوز هم او را میخواهم...
مرغ من یک پا دارد...مرغ که گفتم یادم افتاد
من هنوز طعم خوراک مرغ او را میخواهم...
من هنوز عاشقش هستم...
منتظرم با من سخن بگوید
با من حرفی بزند بگوید چه خبر...
بگوید معجزه ای رخ داد...
بگوید همه چیز حل شده...
بگوید سفر میکنیم به کجا...
در سفر باشیم بگویم دوستت دارم هایی را که نمیشد قبلا گفت...
بگویم دوستت دارم آنقدر بگویم که خیالم راحت شود از اینکه بداند و شیر فهم شود که دوستش دارم ...
خدا را چه دیدی شاید همین حوالی دنبال کارهای من و توست، که برساند به هم و بگوید این هم زندگی شما بروید خوش و خرم باشید...
شاید این همه دل تنگی دیگر اخرهایش باشد و کنار هم بمانیم..برای همیشه...