view: 378 Date: ۱۴۰۰/۰۴/۰۵ Category: دلنوشته
اتانازی حق من است...
تحمل درد یک بار ، یک سال ، سه سال...
اصلا درد یکی ، دو تا ، حداکثر سه تا...
با این همه درد با این همه زمان...
من حق مرگ شیرین ندارم؟
آن وقت که اسلام گفته اتانازی حرام است هر چند سال یکبار جنگ رخ میداد
نیازی به اتانازی نبود ، هر از درد دلش سیر بود در جنگ حق تعالی را لبیک میگفت... حتی بعد مردنش افتخار داشت شهید در راه خدا...
الان چه؟
شانس نیست.. نه جنگی نه اتفاقی نه...هیچی و هیچی
نمیتوانم که با این همه درد تحمل کنم...
تحمل درد هم حدی دارد... دردهایم بسیار است...
برای من اتانازی نیاز هست ...
.
کاش میشد زمان برگردد..
پفک ساده
چیپس ساده
نان و یک پیاله ماست...
یک خرما
یک سیب یا یک پرتقال
یک لیتر آب
یک تخم مرغ
پیاده رفتن در خیابان
یک خواب آرام به پهلو
گاهی خندیدن
همین... یک زندگی ساده و قشنگ
اگر همین را دارید هزار بار هزاران بار بخندید و شاد باشید
گاهی ما آدم ها تا وقتی چیزی را از دست ندهیم ارزشش را نمیدانیم...
دنبال نصیحت نیستم .. چون حرفم چیز دیگری است
حرف من این است
اگر همین زندگی ساده را هم ندارم پس اتانازی لازم هست
زجر و درد و غصه را که نمیشود همیشه تحمل کرد