view: 343 Date: ۱۴۰۰/۰۲/۳۱ Category: دلنوشته
قرارمان این نبود..
آرزو ماند به دل، مهمان حریمت باشیم
اولین ماه به همراهی ماه، نزد کریمت باشیم
قول دادی و نشد قول تو امضا نشود
با همه سختی و کوران، گره اش وا نشود
گره افتاد به کارم، تو بگو من چه کنم
با دل تنگ و گره در قلم پا چه کنم
صبر در من ز تو ایوب زمان ناچیز است
گره در زندگیم تا لب سر لبریز است
میسپارم به تو هر آنچه که در دل دارم
راز و رمزی به تو ای شاه کریمیان دارم