view: 2.0K Date: ۱۴۰۰/۰۲/۲۸ Category: دلنوشته
-هشدار! با احتیاط بخوانید، اینجا میدان مین است.
-
چندساعته نشستم، دستم گذاشتم روی کیبورد شاید بتونم بنویسیم
عقربه ساعت جلوی چشمام داره فقط خودنمایی میکنه
به دستام نگاه میکنم، انگار خشک شده
من گیر کردم، ولی ساعت داره میگذره
عیب از ساعت نیست، ساعت داره کار خودشو میکنه
صبر هم اندازه ای داره، ساعت که نمی تونه به پای شکسته بمونه
وادار کردن زمین و زمان به معجزه میشه همین
ما آدما همه روزهای تلخ داریم
همه مون...بلا استثنا...
اما درد اینجاست که قلمرو تلخی و تاریکی افتاده به دل ما و شده صاحب خونه
دنیا برای بعضی آدما خیلی سخت میگذره خیلی سخت
یکی پدر نداره
یکی مادر نداره
یکی پول نداره
یکی سلامتی نداره
یکی سواد نداره
یکی عرضه نداره
یکی ....
حرف از من که میشه، با شرمندگی میگم هیچکدوم ندارم...
درد اینجاست که هیچی نداری که هیچ، اسیر هم باشی
اسیری رو نمیشه به کسی که اسیر نیست تعریف کرد
کمی تلخه ولی دیگه نمیشه کاری کرد
اگه کاری بشه کرد میشه معجزه
که اونم خودتون میدونید چیزی بنام معجزه وجود نداره
دور تا دور دلم رو مین گذاری کردم
بمب های خاطراتی، میدونم نشنیدید تا حالا، ولی خیلی قوی هست
احدی جرئت نمیکنه به سمت دلی که مین گذاری شده بیاد
مین های خاطراتی
عشق، سفر، صدا
صحبت هایی که تو ذهن مونده شده دیالوگ برتر
ویترین لحظه هایی که چشم عکاسی کرده
ما اینجا آرزوهایی داشتیم که هیچ وقت بهش نرسیدیم
هیچ وقت...حتی توی خواب...