view: 1.9K Date: ۱۳۹۹/۰۷/۲۶ Category: شعر
گاهی به گریه بودم و گاهی لبم از خنده پر
تنها فقط یک آرزو، جانم به جان آکنده پر
در کنج خانه، این دلم شد قبر و من در آن اسیر
آن شب که گفتی چوب عشق، گفتم خدا جانم بگیر
من در دلم این دل شکست، از غصه مردارم ببین
غافل شدی از عشق من، حالا که لاچارم ببین
امشب دلم در غم گرفت یک روضه ی بی روضه خوان
من بودم و تنها خودم در گریه و بی من بخوان
این قصه را پایان مگیر، ماه آسمان باشد نشان
تا آسمان باشد بدان در قلب دارم این نشان