view: 1.8K Date: ۱۳۹۹/۰۴/۲۲ Category: شعر
((برود هرکه دلش خواست شکایت بکند))
شهر باید به من و عشق من عادت بکند
آنکه از حادثه شد عشق من و زندگیام
شرمسارم که چنین زخم تحمل بکند
ز بد قصه ندارم دل خوش از خویشان
هرکه یک شادی من، غصه مبدل بکند
انتخاب من و این دل، قسم یک نفر است
آنکه ماه دل من، حال دلم درک کند
شده ام زخم و همه درد ز خویشان و غریب
هر کسی با لبه خنجر دل من زخم کند
حرف من جمله همین بس که بدان عشق منی
شهر باید به من و عشق من عادت بکند