view: 1.9K Date: ۱۳۹۹/۰۳/۱۱ Category: دلنوشته
به یک لحظه ...
میخواهم نباشم...
بمیرم از این دنیا که جز درد و غصه و نیست
بمیرم که نباشم...
از ماندن هیچ سودی نیست
لااقل بمیرم که نباشم
نباشم که وعده هایم برای کسی باشد
نباشم که باشم دردسر ...
میخواهم بمیرم...
بمیرم همه تمام است
بمیرم کاش آرام...
بی درد...
حتی بمیرم دور از وطن...
تا که باد سپارد تنم به خاک...
اینجا برای من درد بود و درد
غصه بود و غصه
عشقم، زندگیم،ماهم را گم کرده ام...
مرا چه نیاز به زنده ماندن
آسمان من بی ماه سودی ندارد
وقتی که کسی برایم به فکر نیست
وقتی که خدایی بالای سر نیست
وقتی که از خانه مرا شوق فرار
مرا چه نیاز به زندگیست؟
که حتی پاهایم مرا یاری نمیدهد
پاهایم قبل از خودم مرا ترک کرده
باید بمیرم...