شکسته غرورش،چون ندارد پرواز
قناری زیبایی در قفس، بی آواز
بند گردنش شده به دست من و تو
بیچاره سگی که نیست آزاد
عقل نبود و گرفت جایش پول
مردمانی که زدند سرش را گول
بغلی حبس شدند و نازیدند
موش و گربه ای که نداشتند گور
زمزمه لب اش شده آزادی
شیری به دست بشر زندانی
رویای تار بود و جهالت محض
با افتخار میگفت: آزادی..