((نی بزن،خواهش ولی امشب کمی غمگین نواز
خوش نباشد حال من،امشب کمی با من بساز))
نی بزن،از غم بگو،ساز مرا غمگین بزن
با همه احوال و حالاتت ز من غمگین نواز
دلنوازان دست هم گیرند و عاشق،عاشقان
ساز کن کوک و دلی پر،از همین غم ها بساز
گفته ام،من عاشقم بی قید و شرط حرفی بزن
با نوای عاشقانه در دلم سنگین نواز
قامتم خم،کین فراق روی تو سنگین چه بود!
ای نگارا با دل من مدت چندی بساز
من شنیدم،رفته ای،از حرف مردم خسته تر
جان من،برگرد و با این دل کمی غمگین نواز
چشم شد خشک،آنقدر در سوگ تو باران که شد
کلبه ی احزان شد و از درد تو سنگین نواز
چشم بی تو خفته و وقت سحر خفتن نبود
جان من،آوای جان غمگین تر از حالا نساز
بی تو دل صد تن غریبه میدهد آزار ما
بس نبود این عمر بی تو؟ مدتی با ما بساز
ساز این دنیا مگر بی ساز تو سازش کند!
جان من،برگرد و با این دل کمی غمگین نواز