یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَدیا عالیُ بِحَقِّ علییا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمهیا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسنیا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
.
بنام یکتا خالق هستی
سفر مشهد سال 1402 وقتی خادم افتخاری بودم وقتی که از درد پاهام به خودم میپیچیدم رضاجان دعوتم کرد که به ارزوم برسم خادمش بشم، شیفت دوم به بعد سر ویلچر دیگه راه رفتم..بدون عصا بدون دارو مسکن...موقع برگشتن گفتم رضاجان دستت درد نکنه شادم کردی، اقا جان دلم از اهوازی خون هست، سری بعدی دونفره با همسر دعوتم کن .ماه بعد احم* از رفقای س* زنگ زد گفت شنیدم راه میری، بیا کمکم کن توی ف* دست تنهام و تازه اومدم...گفتم باشه ولی باید برم کربلا و برگردم.. مادرم پاسپورت گرفتم خودم داشتم ولی اصلا نتونسته بودم برم.. اولین بار بود داشتیم میرفتیم کربلابا مادرم بین الحرمین نمیدونستیم کدوم حرم برا کیه...
فقط رفتیم... امام حسین نیم ساعت زیر قبه توی ایام فاطمیه درهای زیر گنبد رو بست و بغلم کرد از همین جا میگم: السلام علیک یا اباعبدالله..
به حسین گفتم اقا دلم شکسته امام رضا فرستاده اینجا شما دلشکسته ها رو ترمیم میکنین خواستم بگم بگم اهوازی رو برگردونید بهم چون هنوز مجرد بود.
ولی گفتم بزار اقا انتخاب کنه گفتم اقا خودتون یک دختر خوب، وفادار، که بوی خدا بده من رو هم کمکم کنه سمت خدا ببره، باهم خوشبخت بشیم و ...توی نجف یک شب رفتم نامه ای نوشتم مهر و پلمپ کردم و رمز گذاشتم روش گفتم امیرالمومنین به حق عشقت فاطمه زهرا حواله ام بدید.. داردنیا#برگشتم ایران ، برا احم* سجاده اوردم و اونجا بی* من رو دید گفت سیستمش مشکل داره احم* گفت سیستم هاشون نگاه بنداز این اولین کار توی بدو ورودم دوباره بعد چندسال به س*... قرارمون شد فردا صبح..رفتم ادرس حوزه علمیه دادن، رفتم.. بعد اون همه مدت یه دختر انگار قلبم رو نشانه گرفت بااینکه همه صورتش پوشیده بود چادر و برقعه. اون روز صبح تا ظهر اونجا بودم و اون دختر خیلی خاص بود..اش پخته بودن... و من عصر عازم کربلا بودم با خادمای امام رضا...اشش خیلی خوشمزه بود دقیق مثل اش مادرم که هیچ جای دیگه اون طعم رو ندیدم..رفتم کربلا .. دلم رو لرزونده بود طلبه ولی به هیچ کس نگفتم چون منتظر حواله ام..توی نجف یه خوابی دیدم ... اینبار که برگشتم دوباره اولین جا حوزه علمیه بود تعمیرات..کار خداست که اینجوری ادم رو بچرخونه تا به اونی که باید برسه برسه...چندبار دیگه این اتفاق افتاد با طلبه اشنا شدیم بیشتر، دیدم تمام مشحصاتی که توی حواله خواسته بودم این داره...من حتی توی دلم یه چیزی بود ولی نتونستم بنویسم که اینو میخوام ولی اون موضوعی که توی دلم بود رو هم داشت..این دختر اسفند 1402 و بهمن 1402 رمزی رو که نوشته بودم مهر و موم کنم داردنیا رو و کسی توی عمرش هم شاید 1 بار به زبون نیاره 3 بار تکرار کرد جلوی من.فهمیدم خودش هست.فهمیدم حواله من هست.هنوزم از ائمه ممنونم برام سنگ تموم گذاشتن..اولین بار توی شعر رویا#، به صورت رمزی بهش گفتم دوسش دارم ،
خیلی باهوش هست توی اینستاگرام/سایت/کانال یا نمیدونم کجا دیده بود...ازم پرسید چقدر شبیه منه؟گفتم فرشته ها شبیه هم هستن.دیگه فهمیده بود که دوسش دارم ... کم کم رفته رفته فهمید عاشقشم...خاستگار زیاد داره دختر زیبایی هستولی میدونم شاه نجف حواله من رو به کسی دیگه نمیده دلم قرصه به انتخاب شاه نجفالان دیگه وقت رسیدن *********** برای ازدواج من و طلبه خانم هست و منتظرم.امام رضا هر دو مون رو دعوت کن مشهدت
رضاجان قم بودم چندروز پیش دیگه وقتشه دارالحجه عقدمون کنیرفیق جانم با چشم های گریون دارم مینوسم برات همه میدونن تو بزرگ منی ها، من کسی دیگه ندارمهمه کاره منی رضاجانانشالله وقتی عقد هم باشیم همیشه به شادی و بدون تلخی کنار هم باشیم00:00 1404/05/02