به صدها چله میگویم: که این دیوانه کم داردگلی با رنگ و بوی تو، جهان یک دانه کم داردز فیض گفتگویت من، چو آهویی خرامانمبه نامت فیض میگیرم، غزل نام تو کم داردچو امشب هم نبودی تو، پریشانم همه شب راکه طوفان دلم هر شب، به آغوش تو کم داردتو را اینجا... تو را آنجا... تو را با یادگاری ها...به خوابم دیدهام گاهی، ولی خوابم تو کم داردچو کودک گوشهی مهدی، نشستم با غم هجرانمگر تو چند نفر بودی؟؟ جهانم بی تو کم دارد!هراسانم ز تاریکی، فراری از همه عالم...که آغوشم در این دنیا، فقط بوی تو کم داردشنا کردم به دریایت، به من آموختی عشقتدر این مکتب همه عاشق، ولی عشق تو کم داردنگاهم مانده بر لب ها، همان یاقوت و مرجانهاچرا گاهی لبان من، لبانت را به کم دارد؟؟تو بانویی، ولی ماهی، تو یارم ماه بانوئیتو ای ماه دلارایم، فلک نور تو کم دارد...بخندی تا شوم راضی، مرا هم میبری بازی؟بگیری دست سردم را، که دستانم تو کم داردپناه آورده ام بازم، به سلطان خراسانم...بگویم کلبهی مهدی، فقط عطر تو کم دارد
مهدی محمدی
1403/10/14
.
خوانش بانو آفتاب
MMQخوانش
خوانش بانو آسمان
خوانش غزل خانی