view: 203 Date: ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ Category: دلنوشته
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمیکند شب من کی سحر شود
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود
ای زخم دل خراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
فاضل نظری- کتاب ضد صفحه ۳۷
کتابفروشی پائیزان، لرستان، خیابان شهدا، چهارراه حافظ
سال ۱۳۹۳ بهمن ۲۵
.
.
به این شعر فاضل اینقدر دقت نکرده بودم امروز وقتی داشتم برای بار چندم میخوندم انگار فاضل هم مثل من به رمز و راز علاقه داره...
مصرع های دوم رو جمع کنیم یکجا...
.
فرقی نمیکند شب من، کی سحر شود
بگذار عمر بی تو، سراپا هدر شود
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود
مگذار، درد دل کنم و دردسر شود
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود
بگذار، گفتگو به زبان هنر شود
.
با هنرمندی تمام این خودش یک شعر کامل هست..
باید بگم فاضل دست مریزاد...
خوب حال دل من رو به شعر بیان کردی..
وقتی که درددل های من و خدا...
روی دفترخاطرات، دردسر میشه همیشه
باید توی سایت رمز بشه و کسی باخبر نشه.
هر دردلی به شعر و نثر خیلی زیبا و قشنگ میشه..
اونقدر قشنگ که دیگه کسی باخبر نمیشه از حرفایی که پنهان شده به کلمه کلمه و حرف به حرف ...
.
خیلی هم عالی