view: 427 Date: ۱۴۰۲/۰۸/۲۶ Category: دلنوشته
دلتنگی یعنی کربلا بارون گرفته
چند ساله نوکر درد بی درمون گرفته
دلتنگیاشو پای این پرچم آورده
لیلا خبر داری دل مجنون گرفته
تویی فقط پناه من ای روشنی راه من
تو رو ازم گرفته بود یه مدتی گناه من
.
.
دیدید گفتم که رضاجان خودش حواسش هست به همه حتی اگه دعا نکنیم و ازش چیزی نخواییم هم خودش میدونه توی دلمون چی میگذره..
افتخار خادمیشو داد
طوفان دلم رو آروم کرد
پاهامو برگردوند..
برات کربلامو هم توی ایام فاطمیه داده...
دوتا چیز کلا مونده ته دلم ، میدونم اونا رو هم رضاجان کاملا میدونسته از قبل..
حتما حوالم کرده از عراق بگیرم...
گریه ام میگیره که من با این همه گناه با این همه بد بودنم توفیق دادن به این ایامی که همه اهل بیت اینجا هستن دعوت بشم
مثل مشهدالرضا برای همه تون دعا میکنم.. برای همه حتی تو..
نایب الزیاره همه اهالی سرزمین ماه هستم حتی همونی که یکبار فقط گذرش از اینجا افتاده.. شما که ساکن اینجا هستید تاج سرمائید..
دست خالی جز گناه و جز غم و اندوه و جز هزار آرزو هیچی ندارم ببرم.. فقط یه چیزی با خودم میبرم که امیدوارم بگن قبوله اینم از ماست وگرنه خجلم چون حر...
یه دل شکسته
یه درد بی چاره
یه آدم بلا تکلیف و بی پناه..
خودشون گفتن هر وقت هرجا دلتون شکست، به ناچاری افتادید، بی پناه شدید به ما اهل بیت بگید..
ایها الناس قول بزرگان قوله مطمن باشید جوابتون میدن، دستتون میگیرن..
ما کجا و بزرگان کجا...
ما اونقدریم که به یکی بگیم هروقت دلت تنگ شد زنگ بزن هرجا باشم هرطور باشم تنهات نمیزارم..
ولی قول ما قول نیست سر یه قول ساده نمیتونیم باشیم..
با گریه دارم مینویسم به حق فاطمه به حق فاطمه به حق فاطمه...
.
.
خدایا خودت میدونی و ائمه..
توی بین الحرمین از خجالت نمیتونم حرفی بزنم ولی نوشتم و به بند نامی قفل کردم که به حکم نام شما باز بشه..
هیچ روزم شب نمیشه که جگرم نسوزه از اتفاقاتی که افتاده..
من آدم احساسی بودم و هستم .. مثل شماها منطقی فکر نمیکنم منطقی رفتار نمیکنم
زجر میکشم از احساسی بودنم زجر میکشم از رفتارهایی که باهم میشه...
عزیزی کامنت زده که : دوست داره بره حرم چند دقیقه ای چشماشو ببنده و بخوابه توی آرامشی که حرم داره...انشالله روزیت بشه ...
آدم های احساسی وقتی یکی بهشون بگه سلام! بگه خوبی؟ حتی اگه دعواش کنه هزاران وصله پیوند میزنن که اگه یه وصله پاره بشه دلشون داغون میشه..
*یکی من میدونم یکی خدا یکی رضاجان که توی تماس ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد 20190511120944 چه حرفایی شنیدم...
کسی نمیدونه تلفن کی بود
کسی نمیدونه چی شنیدم
بعد اون تماس، منه احساساتی دیگه آدم سابق نشدم، نابود شدم دونفر حرفایی بهم زدن که کم کم فقط گفتم بمیرم کاش...
هر روز آرزوی مرگم خودم کردم..
هر روز گوشه گیر تر میشدم..
هر روز از خودم بیشتر بدم میومد..
با یه نامه ای دارم میرم نجف...
که بگم امیرالمومنین علیجان، شیعه گنه کار توام، صاحب جان منی بیا و جواب اون دونفر رو بده.. جواب منو بده...
.
.
دلم مثل شیشه ای شکسته که دیگه درست بشو نیست
روم نشد به رضاجان بگم ولله اگر به رضاجان میگفتم کن فیکون میکرد نمیبنید نگفته خودش برات و شفا رو داده..
میدونم چرا امام رضاییم؟ چون مهربونه انیس النفوسه رفیقمه..
ولی ایام فاطمیه به احترام صدیقه مطهره حضرت فاطمه الزهرا سیده النسا العالمین، همهی ائمه معصوم حتی امام رضا هم میاد کربلا..
خیلی آروم نامه قفل شده رو بدم به اسدالله مرتضی علی...
خیلی از شما ها اعتقادی ندارین ولی به قدری رو به روی چشمم اعجازها دیدم که بگم بی جواب نمیمونه نامه...
فاضل میگه: این بلا تا نیامد بر سرم افسانه مینامیدمش..
.
.
بعضی ادم ها خیلی خوبن... اونقدر خوبن که حالتو خوب میکنن به یک نگاه حتی به یک سلام...سلام...
ولی ما احساساتی هستیم حتی به اشتباه هم اگر هزار وصله بسازیم با بریدن هر وصله خون جاری میشه..
نمیدونم چه اتفاقاتی برام قراره بیوفته بعد کربلا..
بعد مشهد اتفاقاتی داره میوفته که مات میمونم..
یه سوالی خیلی وقته بی جواب مونده: کی همه چی درست میشه؟ کی!..
این فقط یک جمله از هزار جمله ای هست که توی نامه هست...
یه نامه ی طولانی یه نامه پر از اسم
یه نامه پر از خاطره
یه نامه پر از گلایه و شکایت
یه نامه پر از آدرس و نشونه
ولی ته نامه به نذر نمک فاطمه است... و به حق فاطمه و به حق فاطمه...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها به عدد ما احاط بهی علمک