view: 742 Date: ۱۴۰۲/۰۸/۲۴ Category: شعر
بوسه باران میکنم، من در تمام شب تو را
تو به خواب، آرامی و من بوسه میبارم تو را
تو ز من دور و ز من، آسودهای از هر خیال
من تمام عمر اینجا شعر میگویم تو را
در غزل پنهانی و چون از تو میگویم سخن
این چنین، با داد و فریادم کنم رسوا تو را
تو همان گیسو پریشان، موی مشکی، ماه من
خود بگو، گویم چگونه؟ راز لبهای تو را ؟..
تو که میدانی منم در عشق تو گویا اسیر..
در تمام آرزوهایم ز دل، خواهم تو را...
مهدی محمدی
.
خوانش MMQ:
.
#خوانش نرگس بابایی:
.
#خوانش آفتاب:
.
#خوانش مرتضی پور:
.
#خوانش حسین به آذین:
.
.
#تصویر ساختگیست لطفا سوتفاهمی رخ ندهد
.
#قلم
گاهی یه کاری میکنیم فکر میکنیم درسته ولی وقتی ناراحت عزیزان رو میبینیم تازه متوجه میشیم چه گندی زدیم..
یه ساعت به یه ساعت دلم تنگ میشه، انتظار تا صبحی که خورشید طلوع کنه که بیدار بشه برای نماز ...
بیدار بشه که یه کلمه حرف بزنه...
بیدار بشه صبحونه بخوره...
درسته که صبحونه خوردنش رو نمیبینم ولی فرکانس قشنگش رو حس میکنم...
دوستش دارم و دلم براش تنگ میشه دقیقه به دقیقه..
صدها کیلومتر ازش دورم ولی ...
ولی انگار همین جاست کنار من وقتی میگه سلام..
گرمای دستاشو حس میکنم..
هر لحظه فکر تو هم برای من خاص هست ای آنکه داشتنت بر من حرام است
کاش میشد زمان به عقب برگردد و با تو ساخت آنچه که ساخته نشد و حتی نمیتوان خواست..