view: 273 Date: ۱۴۰۲/۰۷/۲۴ Category: دلنوشته
نبودی یا گمت کردم
نبودم یا گمم کردی
فقط این يادمه هر شب
دلم میخواست برگردی ..
- علیرضا آذر
------------------------------
------------------------------
اون روزها که حالمو میپرسیدی و من نمیخواستم بگم که بدم...که حال خوب نیست
نمیگفتم که تو فکر کنی اره خوبم و تو ناراحت نشی..
ولی وقتی فهمیدی خوب نیستم چرا نمیپرسیدی چرا؟
چون من عاشقت شدم و هر لحظه فکر نداشتنت داره دیوانه ام میکنه
چون تو بهم میگی هستی ..میمونی...
ولی دلت جای دیگه بود همیشه...
از اهواز و آبادان و بندرامام خمینی و شیراز و ایلام و تهران و...
یادته منم اهل سفر بودم؟ یادته ماه به ماه یه شهری بودم؟
اهل سفر بودم ولی دلم فقط و فقط وقف تو بود..
به امام رضا قسم بهت حق میدم که کسی که دیگه پاهای سفر نداره به درد نخوره..
زنگ بزنی بگی میخوای بری پیش کارشناس ولی شرمنده بشم که پا نیست
زنگ بزنی بگی میخوای بری فلان شهر دادگاه ولی شرمنده بشم که پا نیست
ماه جان، گله ندارم که پاهامو ازم گرفتی نه، اینا فدای سرت
ولی گله دارم که همیشه به دروغ دلم رو میبردی...
دیگه دلی ندارم، تو هم که اونقدر سنگ دل شدی البته بودی
سنگ دل بودی و فقط برای تظاهر یجور دیگه خودتو نشون میدادی
تبارک الله یه بازیگر خیلی حرفه ای هستی..
منم بازی دادی مرسی، بازیچه شدم مرسی،
همین که دو سه روزی هوامو داشتی مرسی..
خبر نداری دوست و اشنا وقتی ازم درباره تو میپرسن جگرم میسوزه..
گردنم خم میشه جوابی ندارم بگم، فقط میگم هنوز داره برای ازمون میخونه و ..
میدونستی تمام ایام سال هایی که فکر میکردی من نیستم، برعکس بود و همیشه زیرنظرت داشتم؟
عشقمی دوستت دارم چه مال من باشی چه مال من نباشی...
یه صدا یه پیام یه تماس یه نامه ..هیچی هیچی از من نمیبینی..اونقدر خودمو پنهان کردم که کاملا فراموشم کنی..
ولی من اینجام، لحظه به لحظه...
موقعی که سوار تاکسی میشی، موقعی که میرسی دادگاه، موقعی که دفتری
موقعی که میری خونه، موقعی داری ماکارونی میخوری، موقعی که کادو میگیری
موقعی فیلم و اهنگ میبینی، موقعی که چایی دم میکنی و میخوری
موقعی که توی خونه ای، حتی موقعی که معشوقت رو میبوسی...
آره .. همیشه بودم...
همیشه بهم میگفتی که ازت بترسم...
منم ازت میترسم، ولی ترس از دست دادنت..
منو با ترسم رو به رو کردی ..
رفتی بی صدا...
شاید اگه کمی بیشتر میتونستم تحمل کنم حتی تا زمان تولد اولین فرزندت هم منو توی بازی نگه میداشتی..
ولی من نیازی به بازی ندارم...
روزی که زنگ زدم به خواهر اولش نشناخت..
گفتم فلانی ام..
نشناخت.. با اینکه فهمیدم شناخت ولی نمیخواست جواب بده..
ولی برای خواهرت ارزش و احترام قائلم خواهر منم هست خوش اخلاق و محترم حداقل در برخورد با من..
البته غیر از روز اخری که به هر فنی بود میخواست مابقی عکسا رو ازم بگیره ولی گفتم به ماه بانو قول دادم و عصبی شد..
خواهر گفت شناختم، ماه بانو تعریف شما زیاد کرده، کارآگاه خصوصی خوبی هستید ..
نمیدونم چرا از این واژه استفاده کرده ولی من کاراگاه نیستم من فقط عاشق ماه بانوعم..
ماه بانوجان میدونی میتونستم سواستفاده کنم؟
میدونی میتونستم تهدید کنم؟
میدونی میتونستم خیلی کارها کنم اونقدر خطرناک که اصلا به فکر کسی نرسه!
پیدا کردن آدما روی هر نقطه ی زمین برای من زیاد سخت نیست، آسون تر از اونی که بهت مقداریش رو نشون دادم
اونقدر راحت میشه کسی رو روی قایق و توی رستوان و توی مغازه و خیابون ها پیدا کرد که اصلا فکرش رو نمیتونی کنی
به قول یکی از دوستان ما آدم های خطرناکی هستیم ولی نه برای دوستهامون..تو که عشق منی تاج سرمایی..
ولی تو ماه منی... مثل یه بچه سه ساله دلم فقط نگاهت رو میخواد..نوازش دستات رو میخواد..
بهم خیلی بد کردی..
نه اینکه دیگه پا ندارم نه، داشتن پا بدون ماه مفت نمی ارزه
پا باید باشه که قدم به قدم برا دیدن تو قدم بردارم
پا باید باشه که هر روز یک گل بخرم زانو بزنم رو پاهام و بهت تقدیم کنم
پا باید باشه که همه کارهاتو خودم انجام بدم تو رئیسی دستور بدی..
دوستا میان بهم میگن چاره و درمان تو فقط ماه بانو هست..
میگم آره، انشالله به حق آل یاسین ... ادامه اش رو نمیگم ولی!
چون:
------------------------------
دعا کردم که برگردد ، شده با دیگری باشد
دعا هایی به این تلخی همان بهتر نمیگیرد!
نفیسه سادات موسوی
------------------------------
تو حتما منو طلسم کردی، یادمه بهم سیب دادی خوردم..
امام رضا میگه: ذهبیه ص23
اگر میخواهید محبوبت دیوانه وار عاشقت بشود بر سیبی 100 بار (الولی) بخوان و بخوران به محبوب..
ولی من قبلا سیب دادنت عاشقت شدم
من قبل اینکه ببینمت عاشقت شدم..
صداتو نشنیدم عاشقت شدم
عطرت رو نچشیدم و عاشقت شدم
وکیل نبودی و من عاشقت شدم..
توی همون دوران سخت که بودی عاشقت شدم..
یادته بهم توهین کردی که بخاطر وکیل شدنته؟
چرا هیچ وقت منو درک نکردی؟
چرا هیچ وقت نفهمیدی من چقدر دوستت دارم؟
نفهمدی روی تو حساسم غیرتیم! دلم نمیخواد جز خودم تو رو کسی بخواد!
من بعد تو دیگه زنده نیستم هرکسی یجور خودکشی میکنه..
.
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اينها که من با جان خود کردم
طبيبم گفت درمانى ندارد درد مهجورى
غلط مىگفت خود را کشتم و درمان خود کردم ...
وحشی بافقی
----------------------------------------------------------------------------------
ماه بانو جان پائیز هم رسید، دوباره فصل دلتنگی و عاشقی ..
امروز اول ماه هست، صدقه گذاشتیم کنار، بسم الله گفتیم و با دیدن عکس قشنگت صبح مون رو شروع کردیم..
خبر داری برعکس شدم؟ دیگه شبا 00-00 بیدار نیستم چون دیگه ماهی منتظر من نیست بگم شبت بخیر عزیزم..
ولی فکر نکنی نمیگم شب بخیر! ساعت 10 شب که میشم میام یکی از پروفایل هات و مثل همه ی این سالها مینویسم شبت بخیر عشق جان..یه شات میگیرم و صبح زودتر بیدار میشم که بگم صبحت بخیر...
نگاه به رجز خوانی و گله و شکایت هام نکنید ماه بانو همین الان اسممو با همون لحن همیشگی صدا بزنه خودم قربون صداش میشم..عاشقشم..
عشق سر جاش هست، عشق ماه بانو هیچ وقت خاموش نمیشه..
اگه یه روزی دیدید که ماه قرمز روی پروفایلم نیست یا رنگش عوض شده بدونید که دیگه ..
ولی از خدا میخوام کمکم کنه تا پای مرگم عاشقش باشم.. حتی با هر بلایی که سرم بیاره ..
امروز خیلی دلتنگشم.. دست خودم نیست قلمم تند میشه و شاکی میشم از نبودنش..
خدا فراق عشق رو سر دشمن هم نیاره..خیلی سخته...
باب الحوائج قمربنی هاشم، نگی نگفتم ولی کمتر از 3 روز مونده به جمعه، اصلا دلم نمیخواد بگم ناامیدم کردید من کجا و این حرف نابه جا کجا، ولی دیگه ضعیفم بخدا ضعیفتر از شیشه که به یک مشت متلاشی میشه و دیگه درست بشو نیست..من همون شیشه ام که همین امروز فردا داغون میشم با دار زدن خودم..ناامیدم نکن به حق مادرت..اگه قراره ناامیدم کنی قبل گفتنش مرگمو برسون بزار با یه خاطره خوش بمیرم یاعباس..
استخاره کردم خوب اومد خیلی خوب... همین قدر دلم ساده و نازکه به همین دلخوشم ناامیدم نکن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ
سوره :نمل آیه1
اگه شد شد، اما نشد میرم به امام رضا شکایت میکنم...
---------------------------
خدا از کسی که توبه کنه نمیپرسه کجا بودی تا الان و چه کردی و... میبخشه
اباعبدالله هم حر رو مثل خدا بخشید..
ماه بانو وقتی برگرده انگار همون ماه بانوی قصه ها همون که معصوم و عاشق هست برگشته...
هرچی خدا پیش بیاره انشالله خیر هست...
اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و به فضلک عمن سواک
وقتی برگرده باید گل ببرم استقبالش ، فرش قرمز بچینیم ، گوسفند بیارم جلوش قربونی کنم، قدم هاشو ببوسم و بگم خوش آمدی به سرزمین ماه ملکه خانم...
کلمه به کلمه که مینویسم گریه ام میگیره .. شرمندتونم طول میکشه یه پست رو بنویسم ... کدوم نویسنده ای برا داستان خودش گریه کرده ؟!
ولی داستان ماه بانو گریه کردن داره و ..اومدنش هم اشک شوق..
---------------------------
متن کامل شعر فرخی یزدی:
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم