view: 224 Date: ۱۴۰۲/۰۷/۰۷ Category: دلنوشته
از سه سال گذشته استوری های ماه بانوجان و عکس پروفایل هاش و متن بیو هایی که میزاشت رو همه رو توی سه سال پیش همیشه چک میکردم و میذاشتم توی یه سایتی مجزا. آخه نزدیک دوسال الزاما یادتون باشه سایت رو ماه بانو اجازه نداد بروز کنم..و دلیل دومش این بود که نمیخواستم اینجا بزارم اون استوری و متن بیو ها که ماه بانو متوجه نشه من همیشه حواسم بهش هست...
توی این سه سال یجوری وانمود میکردم که اصلا استوری و بیوها نمیخونم و چک نمیکنم تا واکنش مان بانو رو ببینم و تا اگه ماه بانو تونست از بین مثلث عشقی که ساخته بقیه رو کنار بزاره و منو اگه انتخاب کنه ...
ولی انتخابش توی مثلث عشقی فرشاد و حامد و ...بگذریم بود...
من تمام این مدت این سالها همه استوری های عشق جان رو جمع کردم توی سایت استوری..
الان یه گنجینه دیگه ای از استوری ها و بیوهای ماه بانوجان دارم
از ماه بانو گنجینه های زیادی دارم توی سرزمین ماه..ولی نمیتونم همه رو بهتون بگم ..
ماه بانوجان فکر میکرد من کلا رفتم و گم و گور شدم و اصلا نیستم شاید مردم.. ولی همیشه چک میکردمش و حواسم بهش بود..
از بین استوری ها این استوری که یه پسر بچه یه ماهی مرده اش رو میبره میندازه توی سرویس و بعد رفتنش گریه میکنه..
حتما ماه بانو اون روز همه یادگارهای منو انداخت زباله...
البته من که یادگاری نداشتم چون یادگاری از کسی میمونه که معشوقت باشه.. من توی قلب ماه بانو جان جایی نداشتم..
ولی حرف به حرف ماه بانو همه عکس ها همه صداها همه چیزی که به نوعی به ماه بانو مرتبط میشه برای من خاطره هست..
ماه بانو جان کاش میدونست چقدر مجنونشم..
خانم فاطمه زهرا میتونه همه چیز رو درست کنه حتی اگه صلاح نباشه به صلاح تغییر بده .. عالم همه تاثیر ز زهراست..
دست خالی رد نمیکنن... ولی مشکل اینه که ماه بانو یکی دیگه رو میخواد .. با یکی دیگه خوشه و کنار یکی دیگه آرامش داره..
خیلی دوسش دارم حتی هنوز با همه چیزایی که دیدم ولی هنوز عاشقشم...
اون موقع که استوری ها رو گذاشت من هیچ جوابی و عکس العملی نشون ندادم اجازه نداشتم و صلاح نبود مصلحت به سکوت بودم..
ولی چندمدت بعدش برا اینکه متوجه نشه ماه بانو من به خاطر استوری ها اون شعر رو نوشتم ...
همون شعر: .. لینک متن کامل
به بالینم میا هرگز مگر باشی طبیب جان...
این شعر رو با هزار غصه نوشتم.. پنهان کردم رازی که رو شاید سالها بعد ماه بانو بفهمه...شاید.
بیت به بیت این شعر رمز و رازی داره ...
نوشتم به بالینم میا هرگز مگر باشی طبیب جان..
یعنی نیا اگه مثلث عشقت هنوز هست و هنوز عاشق عاشق من نیستی
نیا اگه هنوز من زاپاس هستم و یه بازیچه ...
نیا اگه قلبت سهم من نیست...
موقعی بیا که من باشم و تو باشی نه کسی دیگه
موقعی بیا که فقط فقط مال من باشی
موقعی بیا که اومدنت رو حس کنم که ماه منی نه طلای رقیبان..
چقدر بگم دوستت دارم؟
نفهمیدی؟ تو که من حرف نمیزدم از توی چشمام میخوندی من توی ذهنم چی میگذره ... پس چرا این همه مدت نفهمیدی من دارم از چی عذاب میکشم..حتما برات مهم نبوده..
درسته زندگی فقیرانه ای میشد ولی خیلی قشنگ و عاشقانه میشد وقتی چراغ کلبه ام تو باشی.. قشنگ میشد وقتی دستت رو محکم بگیرم ببرم پیش امام رضا بگم رفیق جان دمت گرم به عشقم رسیدم و باهاش اومدم زیارتت...
الله اعلم..باز خدا میدونه و خدا تقدیر میکنه ، آدم ها عوض میشن توی مدتهای مختلف.. ماه بانو جان همونجوری که عوض شدی تغییر کردی مطمن باش فرشاد قصه هم عوض میشه و تغییر میکنه..
آدم ها توی سیطره جامعه و روز تغییر میکنن چون خودشون رو گم میکنن.. از اونی که بودن گم میشن ..
از وقتی که یادمه دارم خاطره هامو مینویسم میدونید برا چی ؟
برا این که خودمو گم نکنم و همونی باشم که بودم
خودمو گم نکنم که هیچ مهمتر اینکه نمکدان سفره ای رو که کنارش با عزیزانی نمک خوردم نشکنم و اون عزیزان رو حفظ کنم...
ماه بانو جان حتی نمکدان سفری که با دستهات ازش استفاده کردی رو همون شکلی نگه داشتم متبرکه...
تبرک یعنی هرچیزی که از اونی که عاشقی، یادگار باشه..
شده حتی نمک...
دو تا نمک تبرکی توی گاو صندوق نگه داشتم یکی نمک تبرک امام رضا یکی نمک تبرک ماه بانوجان که یادگاریه..
ماه بانوجان یه ذره دلگیرم ولی هیچی نمیتونه عشقت رو ازم بگیره.. هیچی.. یادته میگفتی منو بندازی وسط هزارتا نمیگم بازم کاری نمیکنم?
غیر تو من نه کسی رو میبینم نه کسی رو میخوام...
سرنوشت من ماه بانو جان بود..
شاید اگه یه دختر دیگه جای ماه بانو بود الان اتفاقات دیگه ای افتاده بود ولی خدا حتما حکمتی داشته که اینجوری نوشته سرنوشت رو...
در وهم و خیالم همه پنهان شده ای تو
پس یار دلم ، درد دلم ماه کجایی؟؟؟
درست میشه لاتقنطو من رحمهالله... همه چی درست میشه خدا کریمه..
داستان به قلم خداست.نه به قلم من....
ماه بانوجان امروز روز جهانی دریانوردی هست عاشقات یا بهتر بگم همه کسایی که دوستت دارن و توی دریای دلشون یه طوفان زده همه شدن دریانورد..یه روز توی تقویم دارن که بهشون تبریک بگی گذشتن از طوفان های دریای عشقت رو... (کنایه بود بعدا میفهمید منظورم)
تقویم من پر شده از تمام روزهایی که یه اتفاق خوب با ماه بانو رخ داده و من جشن میگیرم به سالگرد اتفاق های قشنگ پیش ماه بانو جان..
ولی ماه بانو جانم بهانه ها زیاد بودن برا یه تبریک خشک و خالی: روز برنامه نویس، روز مهندس ، روز دامپزشک، روز مشاوره ، روز حقوقدانان البته این روز رو من بهت تبریک میگم وکیل جانم،روز قلم، روز کتاب روز هنرمند روز شعر روز تولد امام رضا حتی روز جانباز هم یه بهانه است..
امام رضا برای من خیلی عزیز هست میدونی خودت، روزهای خوشی و.. به هر بهانه یه سلامی یه تبریکی به رضاجان همیشه مد نظر هست خواهر امام رضا معصومه خاتون هم که نور چشم ماست، تو فکرمه که روزهای ولادت عزیزان به چندنفری که هم اسم عزیزی هستن به یادبود یه هدیه فرهنگی بدم..کار دیگه ای ازم توی مسلمونی برنمیاد شرمنده امام زمانم..
محمد، فاطمه، علی، حسن و حسین ، ابالفضل ، زینب ، رقیه، سجاد، باقر، صادق، کاظم، رضا ، معصومه، جواد ، هادی، حسن، مهدی و نرگس...
دنیا برای من همینقدر ساده است، اصلا معنای دنیا همین سادگی هست یه ماه بانو و یه سرزمین و شنیدن خندههای معشوق..
یه روزی ماه بانو پرسید دعوامون بشه چیکار میکنی؟ گفتم نمیشه اگر هم بشه ساکت میمونم ...
ساکت موندم زمانی هست که ازت دورم و به شب نرسیده دلتنگت میشم ...
اما وقتی کنارتم که دعوا نمیشه خبر داری طلسم چشمات و طلسم خنده هات و طلسم بوسیدنت بهترین درمان هرچه نفرت و غم و دعواست؟
مگه میشه بخندی و عطر موهات توی نسیم بپیچه و دعوا باشه ؟
کاشکی هیچ وقت نمیفهمیدی که من عاشقتم چون حداقل میتونستم بیام درخواست بدم که منو پیش خودت به عنوان آبدارچی استخدام کنی، نمیگفتم عاشقتم، یادته ؟ من عاشقت بودم ولی نمیگفتم خودت از زیر زبونم کشیدی نامرد!!
فکر کن آبدارچی تو باشم، هرچی دارم و ندارم بیخیال بشم و بزارم توی کمد و فقط خودم بیام که برات چایی دم کنم، برات شکلات کاکائویی کنار چایی سرو کنم...
چایی بخوری و استکان خالی رو ببرم و قبل شستن ببوسم...
ببوسم استکان خالی چایی رو که بوسه زده به لبهای عشق جانم...
صبح بیای دفتر روی میزت کیک شکلاتی بزارم و نسکافه ..
نهار بشه برم هر روز یه غذای مورد علاقت رو از رستوران برات بگیرم..
تو دستور بدی و من بگم به چشم رئیس...
بدون اینکه بگم عاشقتم رئیس جانم...
دنیای ما خجالتی ها همینه درون گراهایی که همه غصه و غم رو میریزن توی دلشون ..
ماه بانوجان کاش الان بودی اینجا خیلی خستم ، سرمو بزارم رو پاهات آروم بگیرم مثل یه بچه ...
خبر داری سه ساله که نه آهنگی گوش میدم نه حوصله فیلم دارم نه هیچی... بعد تو من دیگه .. دیگه آدم زنده نیستم...
ماه وکیل بیا و یه خوبی بکن در حق من یه با یه اسلحه و یه گلوله دخلمو بیار... خودم وایمیستم داوطلبانه که بهم شلیک کنی..
ماه وکیل خانم باشگاه که میری قوی هم که بودی فکر کنم یه مشت هم بزنی میمیرم.. حتی اگه نمردم خودم نفسم رو حبس میکنم که بمیرم..
خاک قدوم مبارکت بشم میفهمی یعنی چی؟
((تو را با دیگری دیدم زبانم لال شد اما...
الهی هرکه لال باشد کور هم باشد...))
عاشقانه که بلد نیستم حرف بزنم ولی همینقدر لری بگم سقه سرت بام، سقت بام روله..
نازارم من اینجا همیشه منتظرت هستم، هر وقت ماه من بودی لب تر کن، چون به مهر رضا من بهتر از عمل کرده های پروتز گذاشته دو میلیارد تومانی میتونم راه برم..
این جمله رو نه تو درک میکنی نه همراهان سرزمین ماه ، این جمله رو فقط دکتر طاهری و جواهری و جمشیدی و دکتر آلمان، دکتر کیوانی و تمام اون دکترهایی که با هزار امید پیششون رفتم درک میکنن...
یارضاجان..
چی میشد همه چی درست میشد ولی موندم اگه همه چی درست بشه اون چیزایی که دیدیم و شنیدیم از رقیبان رو چجوری باید پاک کنیم..
یا مولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی...
.
.