view: 203 Date: ۱۴۰۲/۰۷/۰۵ Category: دلنوشته
آدم ها بعد یه فاصله زمانی حس و حالشون به کسی که تو زندگیشون بوده عوض میشه... این عوض شدن حس فقط به خاطر اینکه که دیگه طرف مقابل براشون اون مقدار اهمیت رو نداره که قبلاً داشت...
من هنوز حسم به ماه بانو همون حس همیشگی هست
اما ماه بانو البته بهتره بگم ماه وکیل نه، همیشه از اولین روزی که باهم آشنا شدیم بهم میگفت تو اشتباه زندگیمی... تو فلانی و...
یادم نمیره اولین فحش هایی که داد همون زمانی بود که من اسم اصلیش رو بیان کردم.اخه اوایل با یه اسم مستعار برای شکار اومده بود.
شکارچی ماهری هست.
اونقدر بهم ظلم کرده ماه وکیل که میترسم یه روزی ازش متنفر بشم...
ولی نمیشم من که دلم از سنگ نیست مثل ماه...
من که مثل ماه هر روز با یکی نیستم به امید پیدا کردن یکی بهتر...
خونه خراب کردن همه کسایی که ماهواره دارن بقیه آدم ها رو حتی خودشون رو...
ماهواره سبک زندگی جنگل وار رو آروم آروم رسوخ میده به ذهن افراد..
ماه وکیل جونش به ماهواره بند هست. خوبه ما ماهواره ای نیستیم...
از همون اول میگفت باید طعم نژاد ها رو بچشی و بفهمی که کدوم خوبه و بعدش کدوم پولداره و کدوم بهتره برا زندگیت انتخاب کنی..
یعنی ماه وکیل دنبال تست آدم ها بود برا انتخاب یکی از بین اونا
هرچند که هیچ وقت نمیتونه از فکر حامد خارج بشه حتی الان که با فرشاد قصه میخواد ازدواج کنه.
من فقط عاشقشم و دارم اینقدر از این کارهاش عذاب میکشم خدا رو شکر که خود خدا چندین بار دستش رو برام رو کرد.
میدونید اگه من و ماه ازدواج میکردیم و ماهی که متاهل رسمی و شرعی من باشه ولی چون تعهدی نداره با خیانتش چی سر من میومد؟
خودش راحت میرفت چون قلبش به قول خودش سنگ و تیره از اونی شده که به فکر بقیه باشه...یه آدم مغرور و خودخواه که همه چی براش فقط پول و رابطه است..
ظلم بزرگی بهم کرد..
وقتی پیش امام رضا بودم حکمت خدا رو که من و ماه بانو باهم آشنا شدیم تا امسال رو فهمیدم...
اصلا چرا داریم از اینا حرف میزنیم بیاید از رضاجان و ماه بانوجان بگیم..
ماه بانوجان امسال نتایج آزمون وکالت هفته پیش اومد قبول نشد گفتم اشکال نداره دوباره بخون برای آزمون بعد..انشالله سال بعدی قبول میشی عشق جانم... خیلی دوستش دارم..
یه دنیاست و یه ماه بانوجانی که صبحونه اول مشترکمون املت توماته اهوازیه...
اولین آبمیوه مشترکمون روی پل سفید گرمای عصر ... من خجالت زده و چشمم به درخت بالا سرمون. و ماه بانویی که میگه: چرا درخت رو نگاه میکنی؟؟! منو نگاه کن..
خوب خجالت میکشیدم عشق جانم من تا اون لحظه اصلا با خانمی نرفته بودم خیابون و آبمیوه خوری!!
کافه چیکا و کافه کلاغ و رستوران تیارا و...همه همه یادمه لحظه به لحظه
ماه بانوجان فقط به خاطراتت زنده ام.. صداها و عکس ها و همه چیزایی که توی این سالها ازت دارم منو زنده نگه داشته..
وقتی پاهامو به خاطر اون قرص از دست دادم اینقدر داغون نشدم که به خاطر ارتباطت با حامد و عوض شدن حست به من داغون شدم..
زمینگیر بودم ولی نامید هم شدم چون ماه من حسی بهم نداشت و دیگه طعم من براش تکراری بود و جذابیتی نداشت دنبال کیس بهتر و خیلی بهتر بود...
به امام رضا قسم اگه کنارم بود اگه تنهام نمیزاشت به این حال و روز بیماری و پاهای علیل نمی افتادم.. عشق امید زنده من بود...
ماه وکیل با خودش میگفت این پسره هیچی نداشت و الانم که دیگه به درد نمیخوره ... باید یکی پیدا میکرد که خوشبختش کنه.. خوب من بدبخت که نمیتونستم بگم زوری بمون .. از جلوی راهش رفتم کنار که خوشبخت بشه خودمو پنهان کردم که خوشبختی ماهم آشکار بشه..
ماه وکیل تا قبل وکیل شدن حداقل مهربانتر بود ولی انگاری از وقتی که وکیل شد دیگه قلبش عوض شد..
یادش بخیر روزهای اول که دادخواست مینوشت چندتا غلط املایی و مشکلات نوشتاری رسمی داخل متنش بود.. الان بهتره شده کم کم ..
من هیچ وقت باهاش دستوری حرف نزدم مثل مرحوم پدرم منم آدم آرومی هستم و همیشه احترام نگه میدارم حتی اگه حق با من باشه و بهم ظلم بشه..
دوستام از اهواز میگن که نامزدش کمی خشن هست البته ماه وکیل خشن دوست داره انکاری کلا دوست داره که همیشه با خشم و زور و بددهنی باهاش رفتار بشه. بگذریم
میدونید چرا اینا نوشتم؟
آخه بازم دلم طوفانیه.. دلم آشوب شده و دلتنگ صداشم..
دلم طوفانیه چون دلتنگ و دیوانه حرفاشم..
دلم فقط گریه است..
رضاجان بازم خودت درست کن.. وقتی پیش رضام آرومم اصلا انکار توی این دنیا نیستم...
رضاجان چندتا کلمه : ماه بانو، کربلا، پا ، غصه ها ، زنجیرهای زندگی...
رضاجان نمیگم ماه بانو برگرده ها نه. چون دیگه ازش میترسم حتی برگرده میترسم ، برگشتن ماه همانا و خیانت و قصد جون من همانا...
امام رضا هرچقدر فکر میکنم بهتره که من بمیرم.
یعنی همون دعایی که ماه وکیل همیشه میکنه دعا که نه نفرین.
رضاجان یه کربلا هم برم ، زنجیرهای بسته رو هم باز کن و بعدش تمام بمیرم خلاص ...
هرچند که آرزوی عقد با ماه بانو جان توی حرمت میمونه روی قلبم.
هرچند که آرزومه هرساله بیام و خادمات بشم ...
هرچند که ... ولی اینجوری برا ماه بانو جان هم بهتره...
حداقل با مردن من دیگه کوچکترین خاطره ای هم نمیمونه...
رضاجان ولی خیلی دوسش دارم، کاش واقعنی آلزایمر داشتم که یادم بره چیزای که دیدم و شنیدم و ... فقط همون سال خوش اول کنار ماه بانو یادم بمونه..
رضاجان میدونی چقدر دوستت دارم ماه بانو رو هم دوستش دارم
ولی بمیرم بهتره
یه ماسک صورت, یه چایی، یه اتاق و ... خدا حتما این یکی هم حکمتی داره هیچ کار خدا بی حکمت نیست. فقط موندم توی حکمت اینکه با این همه ظلم و با اینکه به خون من تشنه است چرا من هنوز عاشقشم دیوانه وار...
شاید حکمت اینه عاشق بمیرم ...
رضاجان همه چی دست خودت ، من دیگه بخدا طاقت ندارم
.
يا مَن إذا تَضايَقَتِ الاُمورُ فَتَحَ لَنا باباً لَم تَذهَب إلَيهِ الأَوهامُ
.ساعت ۲۲ شب..
هرچی نوشتم صبح از سر دلتنگی و جنون عاشقی بود
من هنوز که هنوزه ماه بانوجانم رو دوست دارم... عاشقشم..
رضاجان خدا خودش میدونه چقدر ماه بانو رو دوسش دارم، اصلا برا خوشبختیش با فرشاد قصه، امشب سوره یاسین میخونم یه هدیه برا نامزدیشون...انشالله خوشبخت بشی ماه وکیل جان.
قول میدم تا چند روز دیگه یه خاطره خوب خوش تعریف کنم، که هم دل خودم اروم بگیره هم نوشته ها خوشرنگ بشه
.
.
یه هفته گذشته از حرفی که با اباافضل عباس زدم..نمیخوام بگم که آقا نگاهی نکرده و جوابی نداده .. چون قبلاً معجزه اش دیدم آقا بی جواب رد نمیکنه اونم شب شهادت امام حسن که کریم اهل بیت هست..
.
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
.