view: 231 Date: ۱۴۰۲/۰۶/۰۲ Category: شعر
در دل تنگم، قرارت بی قراری میکند!
#تصاویر روی سایت ساختگی میباشد خواهشمندیم باعث سوتفاهم مخاطبین نباشد.
.
آی اهوازی؛...
خوانش: آسمان
خوانش: ستاره خانی
در دل تنگم، قرارت بی قراری میکند!
بی تو این دنیا برایم یکه تازی میکند!
رفته بودم در پناهت، بی پناهم میکنی؟
بی تو یاد رود کارون بد کبابم میکند..
م محمدی
-------------------------------------------------
شعر آرزو: خوانش: آسمان
خوانش: ستاره خانی
آرزو داشتمت شانه کنم موی سرت
بزنم بوسه ی پنهان به همه بال و پرت
آرزو داشتمت سیر نگاهت بکنم...
بو کنم عطر تو را، رایحهی خوب تنت
من که دیوانهی دیدار رخ و بوی توام
بخوری جرعهی آبی و شود غنچه لبت
آرزو داشتمت ناز کنم موی تو را
ماه جانم به تمنای وصال بغلت...
مهدی محمدی
-----------------------------------------------
شعر بعدتو: خوانش: آسمان
خوانش: ستاره خانی
((بعد تو پیر که نه؛ من متلاشی شدهام))
غرق دریای غم و ماهی آبی شدهام
بعد تو من ز خودم روح ندارم دیگر
تو که رفتی و منم پیکر خالی شدهام
شدهام کالبدی مرده و آوارهی تو
بعد تو از همه دنیا... فراری شدهام
ماه را از دور میبینم سلامی میکنم
بعد تو ماتم زدم، دور ز شادی شدهام
خندههایت بود درمان همه غمهای من
بعد تو من از غمت هم ره ساقی شدهام
خود چنین کردم و گفتم که تو خوشبخت شوی
منِ بیمار به این عشق تو راضی شدهام
تو بخند هر چه بخندی دل من شادتر است
من از این دوری تو دست به زاری شدهام...
م.محمدی
-----------------------------------------------
#از هنرمندان عزیز دکلمه خوان بیکران سپاسگزارم که به این نوشته های روح عطا کردند..الهی که صدایتان ماندگار...
یادش بخیر.. میگفت پوستت میکنم..
نمیدونم شما که میایید به سایت از گوگل و جاهای دیگه وقتی یه شعر یا نوشته رو میخونید چه برداشتی میکنید ولی میدونم اونایی که رمان ماهبانوجان رو خوندید قشنگ زندگی میکنید با این نوشته ها.. جادوی کلمات اینه که بگه همه چی واقعی هست.. آخر داستان به امر ماهبانو قصه خیالی شد.. ولی خیالی در رویای واقعیت..
مثل رویایی که توی خواب میبنید..
ماه بانوی قصه حقیقت های پنهان رو خبر نداشت، یه معشوق برای عاشق همیشه به مثال پدر و فرزند هست..
پدر وقتی لب پرتگاه باشه و فرزندش بیاد کمکش ولی پدر بدونه که اگه دست فرزندش رو بگیره باهم میوفتن به پرتگاه.از عشق پدری خودش خودشو رها میکنه توی پرتگاه..
که فرزندش زنده بمونه و زندگی کنه و خوشبخت باشه..
من لبه پرتگاه بودم..ماه بانو اگه کمکم میکرد اگه میدونست دارم میوفتم اونم با من میوفتاد توی پرتگاه..
دوستش نداشتم.. عاشقشم عاشقش هنوزم..
خودمو رها کردم که ماه بانو خوشبخت باشه..
سه سال تمام ماه بانو نمیدونست من میدونمف کار خدا بود شاید که باید میدونستم..
عشق باید محک میخورد تا عیارش مشخص بشه..
کاری به آخر های تلخ و بیوفایی هایی داستان ندارم، چون کار دخترها همینه اصولا عاشق نمیشن چندتا پسر رو میزارن توی آب نمک که بعدها ببینن کدوم بهتره بردارن...
به این کاری ندارم...این بیوفایی فقط باعث شد سریعتر خودمو بندازم توی پرتگاه...
پایین پرتگاه من متلاشی شدم..
نابود شدم..
از آب نمک بیرون اومدم که راحتتر بتونه کسایی رو که میخواست انتخاب کنه و خوشبخت بشه..
پایین پرتگاه خدا اومد پیشم..
پایین پرتگاه آل یاسین (ع) اومدن پیشم..
میبینید وفا رو؟
با اینکه من گناه کارم و توشه ای ندارم ولی بازم هوامو داشتن..
خدا قول داده ماهبانو رو بهم برمیگردونه، حال چه اینجا چه اون دنیا..
نمیدونستم اینقدر عاشق ماه بانوجان هستم.. میدونستم حب عشقی که دارم زیاده و عجیب
اما هیچ وقت فکر نمیکردم به جنون ماه بانو رسیدم..
خیلی آرزوها داشتم خدا میدونه چقدر شبها آرزو کردم که همیشه محبوبم باشه
ماهبانوی من فرشته بود ماه وکیل، با ماهبانو فرق دارن این دو نفر رو باهم اشتباه نگیرید
ماه وکیل اونی که بعد شهریور 1400 متولد شد، ماهبانو عید98 متولد شد..
اگه ماه بانوی من روزهای سخت بیماری کنارم بود شاید تا الان از شوق عشق شفا میگرفتم..
هنوزم که هنوزه وقتی یه جایی یه کسی اسم زیبای ماهبانوجان رو میگه لبخند میاد روی لبم..
هنوزم پایین پرتگاهم... گریه دست خودم نیست ، ماه بانوجان همه کسکارم بود توی این دنیای لعنتی..
من بعد تو چیکار کنم ماه بانو؟ نه امید زندگی نه آرزویی،..نه هدفی... نامرد تو که میدونستی چقدر عاشقتم کاش منو اول میکشتی که اینقدر زجر کش نشم..
.
#عصرجمعه رسید باز و نیومد مهدی صاحب الزمان عج، اللهم عجل لولیک فرج، اباصالح بیاد دنیا قشنگ میشه، دیگه ازدواج اینقدر سخت نمیشه چون پدر همه امت شیعه اقا امام زمانه، عروس دومادی میریم محضر آقا و میگیم اجازه میدید؟ اونقدر مهربون هستن که خودشون همه زندگیمون رو فراهم کنن..عشق پدر فرزندی هست..
اقاجان نمیخوام ناراحتت کنم ولی یذره دلم گرفته، دلم طوفانیه.. گریه چشمام دست خودم نیست ماه بانو هم میدونه اشکم دم مشکم هست...
اول کتاب نجوای شب این شعر اضافه کردم یعنی همه چی رو میسپارم به خودت..
مـا را چـه بـه امانت و لیاقت؟
زدست هرآنچه داریم از رفاقت
به رسم هدیهای ، این زندگانی
بـه مـولامان ابـاصالـح وکـالت
م محمدی
-----------------------------------------
پوسترهای اشعار در چندقدمی پایین تر قابل دانلود است: