view: 1.0K Date: ۱۴۰۲/۰۵/۳۱ Category: دلنوشته
هرزمانی به دلت بود و دلت خواست بیا...شعرش خیلی قشنگه
------------------------------------------------------
ماه بانو با قصد کشتن من رفت
میدونید یعنی چی؟
ماه بانوی معصوم و پاک قصه ما آرزوی مرگ داره برای من، همونی که یک روزایی میگفت دوستم داره
به دروغ و به واقعیتش کاری ندارم.
ولی دلم میخواد بمیرم یعنی مردم دیگه بعد رفتنش، فحشش، بعد تنفرش، بعد نحوه حرفش..
بعد خوبی هایی که از ته قلبم براش انجام دادم
بعد گریه هایی که پیش خدا کردم براش...
بعد غصه هایی که خوردم و خودمو کشتم آشکارا کشتم که خوشبخت بشه با اینکه دیگه پیش یکی دیگه میرفت..
ماه بانو قبلا یک نفر بود فقط و فقط یک نفر
ولی روزی که نتایج وکالت اومد شد دو نفر.
اون ماه بانویی که بعد نتایج اومد کلا باهاش کاری نداریم اصلا ماه بانوی من نیست! اون ماه بانو یکی دیگه است همونی که به خونم تشنه است.
ماه بانوی من ماهبانوی قبل نتایج هست، اونی که هنوز داشتیم باهم تلفنی حرف میزدیم و هنوز بهش نگفته گفتم جوابا رو اخبار اعلام کرده گذاشتن سایت.
ماهبانوی من هنوز منتظر نتایج هست، من اون ماه بانو رو میخوام، عشق من اون ماه بانو هست، هنوز داره میخونه برای آزمون .منم دعا میکنم که انشالله قبول بشه میدونم قبول میشه چون خیلی زحمت کشیده و بهش اعتماد دارم..
اما اون یکی ماه بانو نتایج که اومد عوض شد، در یک لحظه عوض شد! توی یک لحظه منو گذاشت کنار توی یه لحظه از اهواز تا تهران پر کشید...دیگه بعدش هم که خوندید...
.
امام رضا رو اگه نداشتم الان زنده نبودم.. رفیقم میدونه چقدر حالم خراب بود ، چقدر قرص خوردم ولی قربون امام رضا برم که حرمش میری آدم آروم میگیره..
ولی شرمنده امام رضا شدم گفته بودم رضاجان اینبار بیام با عروست میام..
ولی ردم نکرد خیلی مهربونه رضا.. هوای خودکشی داشتم ولی رضاجان قول داده بهم همه چی درست میشه برمیگرده، قسمش دادم به آقاجوادش...
.
پام برسه اون دنیا ماه بانو منتظرمه.. اون دنیا خدا ماه بانو جان رو واسه همیشه میبخشه به من.. این دنیا یکی دوسال بیشتر نیست اونم دروغه بخشیدمش به فرشاد خوشبخت بشن باهم.
من نه این دنیا نه اون دنیا هیچ کسی غیر ماه بانوی خودم رو نمیخوام هیچ کسی. خدا یکی، عشق یکی.
.
به امام رضا قسم خوردن خیلی برام سنگین تموم میشه قسم به امام رفیقم امام رضا که اگه ماه بانو حقیقت رو میدونست و یذره انسانیت و عشق توی وجودش بود الان سرنوشت یجور دیگه بود...
.
.
ماه بانوجان یه روزی میگفت مهدی تو از یه دنیای دیگه ای، من از یه دنیای دیگه!
اینکه من روش حساس میشدم وقتی من بودم و با یه مغازه دار آقا حرف میزد
اینکه کنار یه آقای دیگه مینشست مترو
اینکه به من میگفت دوستت دارم ولی یکی های دیگه بود تو ذهنش..
اینکه منو میخواست شبیه اون قبلی کنه، تپل و بدون عینک و بدون ریش و ...
اینا عذابم میداد...
ماه بانوجان منو به عنوان عروسک عشقی میخواست، یه عروسک شبیه یه آدم دیگه..
ولی من ماه بانو رو خودش رو میخوام
همونجوری که هست!
همون قیافه ، همون بدن، همون لباس، همون صدا، همون چشم و ابرو..
من ماه بانو رو همون طوری میخوام که خود واقعیش هست..عاشق خود واقعیشم
حتی دوست ندارم یه ماتیک چه میدونم رژ لب بزنه! ماه بانوی واقعی من زیباترین فرشته روی زمینه
ولی خوب انگاری یکی بهش قبلا گفته بود که خودشو عوض کنه
ماه بانو به حرفای اون عمل میکرد حتی همین الان..
یه روزی روک تو چشام نگاه کرد سرم داد زد گفت: حق نداری به اون از گل نازکتر بگی!
منی که هیچ وقت به کسی اصلا غیرمحترمانه حرف نزدم رو دعوا کرد.من اون روز شکستم خرد شدم ولی نگفتم بهش که مگه منو دوست نداری؟ چرا اینقدر حرف و خاطره قبلیها رو میاری روی چشامون؟؟ نگفتم
من از وقتی که ماه بانو اومد به زندگیم گذشته اش رو خاک کردم و با الانش زنده بودم
حتی حتی حتی حتی حتی
همین الان اگر اون یکی ماه بانوی بعد نتایج بگه : مهدی برگشتم ولی میبخشیم بابت آدمهای اشتباه قبلی؟
میدونید چی میگم؟ میگم تو زندگی منی، ماه منی، از الان شروع میشه آغاز تاریخ جهان. گذشته ای نبوده.
آغاز تاریخ جهان ماه بانو برای من 1/فرودین هست دقیقا همون ساعتی که توپ سال نو رو شب سال نو زدن و بهم زنگ زد و گوشی من خاموش بود و خودم توی خیابون تنها و غمگین..
بابا چرا متوجه نیستید ؟ من اون شبی که سخت ترین شب بود برام هیچکسی سراغم رو نگرفت شب سال نویی که همه دل خوش بودن به داشته هاشون
جز ماه بانو و خواهرم..
آدم نمک نشانس نباید باشه. به یه سگ یه تیکه نون بدید تا آخر عمرش وفادار شماست
ما که آدم هستیم، باید وفادارتر باشیم...
هنوز میدونه منو به اسم خودش قسم بده من خاموش میشم، اسمش برام مقدسه عشقش برام مقدسه
هر روزی شاد بود من بودم، عروسی داداش، نتایج وکلا، تولدش، قبولی مصاحبه..
اما چه روزایی که گذشت و دلم میخواست باشه حتی پشت تلفن بگه مهدی مبارکه ..نبود..
فکر نکنید نفریین کنم یا فحش بدم به خاطر بلاها و حرفایی که زده نه ابدا
میگن غر زدن و نیش خانم هم شیرینه..
والا من که خیلی وقت بود دلم تنگش بود دعواهاشم قشنگه برام...
البته خود چون عشقمه قشنگ روی تمام اعصاب بدن و مغزم شخم میزنه!! کاری که هیچ احدی نمیتونه با من صبور بکنه.
جز ماه بانو کی مگه اختیار کل اعصاب منو داره؟
برگرده هم تاج سرمه
برنگرده هم تاج سرمه
عشق جانم ماه من هنوز شب ها با ماه اسمون حرف میزنم مثل دیونه ها..
خیلی خوشحالم که تو شدی ماه من
با همه چی که رخ داد بازم دوستت دارم و عاشقتم.
عشق همینش قشنگه، فراقش قشنگه، لامصب درد فراق خیلی افتضاحه ولی خوب ارزش داره صبور بودن و تک پر نگاه داشتن خودمون برای اون دنیا واسه همیشه کنار عشقمون.
همه اینا رو بزارید کنار ....
اینا رو از سر عصبانیت و دلتنگی میاد به ذهن..
وگرنه باید بگم که هنوزم عشق من خودشه.
خودشم میدونه سه روز ازش دور باشم دیوانه میشم چه برسه به این همه سال!!
آآِیی ماه بانو هرچقدرم فحش بدی بازم دوستت دارم
گریه میکنم از فراق به حرف مردم هم کاری ندارم بگن مرد گریه نمیکنه اصلا مرد باید گریه کنه!
تو فقط بدونی وقتی خاطراتت رو مرور میکنم چشمامو میبندم چقدر زیبا میایی جلوی چشام
لا تقنطو... خدا خودش میگه ناامید نباشید انی رادوه الیک، برمیگردانم اونی که رفته رو...
چه غمی دارم؟ زیباتر از اینکه وقتی مردم همه دنیا میدونن که سر عشق وفادار بودم تا ته تهش...
عشق ماه بانو قشنگه، اصلا دل اگر برای تو طوفانی نشه دل نیست..
تو که خوشبخت باشی بخندی من بخدا خوشحالم از دیدن خنده هات. خودت که میگی من بدبختت کردم خاک تو سر من
آدم عاشق میشه یه کارایی میکنه دست خودش نیست...
خیلی وقت پیش ماه بانو گفت: مهدی تو دوست داری من کارمند بشم یا وکیل؟؟
چون میدونستم آرزوی خودش وکالته و نفر قبلی رو هنوز دوست داره و بهش گفته وکیل بشو ، نخواستم ناراخت بشه گفتم وکیل! چون آرزوته
ولی ته دلم گفتم با خودم اصلا دوست ندارم شاغل باشی چون خوشگلی چون عشق منی ناموس من که نباید با مردم نامحرم رفت امد کنه و حرف بزنه
هرجا هرجا هرجا بریم قرارمون این بود باهم بریم باهم باهم باهم...
تا اینکه یه اتفاقات شوم افتاد ...
این شعر زیر برای ماه بانوجان قبل اومدن نتایج هست،دیدم شعرهای من قشنگ نیست برا ماه بانوجان، از شعرهای هنرمندان دیگه اوردم که دقیقا حرف دل منو زدن..
ماه بانوجان یه موقع هایی حالم خیلی میگیره، پا میشم برم از اقا ابوالفضل گلایه کنم بخدا به دقیقه نمیکشه که یهو آروم میشم!
یه خاطره ازت یادم میاد چهره ات یادم میاد صدات یادم میاد و انگار همین جایی کنارمی... آروم میشم..
قربان آقا قمر بنی هاشمم، عجیب هوای منه گناهکار رو داره ... چمدانم آماده است ندا بده آقا راه میوفتم انشالله کربلا بین الحرمین...
دعا کنید که برسم کربلا..رسیدم برنگردم بمونم اونجا..
اونقدر بمونم که باب الحوائج حاجتم بده: یا مرگ، یاماه...
هر دوتاش هم عین همه، چون بمیرم هم اون دنیا ماه رو میدن بهم...
خدا خودش میگه اگر ارزویی دارید یا این دنیا بهتون میدم یا اون دنیا. والسلام دیگه حرفی نیست
ارزو میکنم که انشالله کسب و کارش رونق بگیره چون منطقه ما همه چی با پسر هست:
کل هزینه عروسی، فیلمبرداری، رستوران، شام، لباس، جهازیه، خونه، عقد، محضر، طلا؛ همه و همه با پسر هست بهش گفته بودم ما رسممون این هست تازه باید یه پولی هم به عنوان شیربها بیاریم برای خانواده عروس خانم که شمایی.
ولی فرهنگ منطقه نامزد ماه بانوجان اینجورنیست احتمالا جهازیه با عروسه، لباس داماد با عروسه و خلاصه یه هزینه هایی از عروسی به عهده عروسه.
من شخصا عاشق رسم منطقه خودمون هستم چون این منم که باید برای رسیدن به فرشته زندگیم همه چیزا آماده کنم که بیاد بشه چراغ خونه..
توی خونه هم نباید دست به سیاه و سفید بزنه. ملکه باید پادشاهی کنه...
ما زنجانی هستیم خوب، حتی از اسم شهرمون معلومه چقدر عاشق خانمممون هستیم، زنجان..یعنی جان ماست...
آی زیبای مه سیمای من، هروقت دلت خواست بیا
-----------------------------------------------
شعر: حمیدرضاگلشن
دکلمه:صبا اکبری
-----------------------------------------------
هر زمانی به دلت بود و دلت خواست بیا
چون حساب تو از این حیث، مجزاست بیا
گرچه بد رفتی و هر بار رهایم کردی
راهِ برگشت تو باز است، مهیاست بیا
نکند فکر کنی شرط و شروطی دارم
عشقِ من بی اگر و شاید و اماست بیا
رفته ای و همه ی زندگی ام یک عکس است
خودمانیم چه تصویر تو گیراست بیا
بعدِ تو جای تو را خاطره های تو گرفت
عاشقت، بعد تو دیوانه و تنهاست بیا
دوری و فاصله ها، سنگِ محک در عشق اند
تا مشخص بشود کیست که برجاست؟ بیا
من هنوزم که هنوز است تو را می خواهم
عهد دیوانگی ام با تو چه زیباست بیا
واژه هایم همه در حسرت برگشت تواند
این غزل های عزادار که گویاست بیا
عشق آن است که "تا کی؟" نشود دغدغه ات
عشقِ من تا ابد و دائم و بی تاست بیا
آخر قصه ی خود را خودمان بنویسیم
آخرین فصلِ جنون منتظر ماست بیا
آمدی، رفتی و برگشتی و رفتی صد بار
رفت و برگشت تو یادآور دریاست بیا
گرچه چون موجِ خروشنده بلاتکلیفی
ساحلِ عشق، نجیبانه پذیراست بیا
#حمیدرضا_گلشن