view: 203 Date: ۱۴۰۲/۰۵/۲۷ Category: شعر
گر به خوابم که بیایی، دل من شاد شود
------------------------------------------
خوانش: نرگس بابایی
خوانش:
در حال اماده سازی
خوانش: آسمان
شعر: مهدی محمدی
------------------------------------------
آرزویم همه این است که از شهر شما
بگذرم... راه نباشد و بمانم آنجا...
بی خبر گوشه میدان، تو کز آنجا گذری
من ببینم و ببینم، رخ زیبای شما...
من چه دانم! که ندارم! ز دلت هیچ خبر
کاش هنگام گذر، باز بگویی که شما !!!
تب کنم، گریه کنم، ذوق که دیدار تو را
بعد هفت سال طواف، قسمت من کرده خدا
این همه سال دلم تنگ تو شد ماه دلم
من خجل بودم و از دور نگاهم به شما..
من که مجنون تو بودم تو ببین با دل من
بعد هفت سال مگر مانده دگر جور و جفا؟؟
دور تو چون همه پروانه و من سوخته ام
طاقتم نیست کسی غیر، در آغوش شما
من بمیرم، و نبینم که زند بوسه به تو
نارفیقی، که نباشد به دلت مهر و وفا...
من ز دیدار تو آتش زده ام جان و دلم
از دلم هیچ، که از پا، که گذشتم به شما
دل من تنگ و چنین موج زدست در طوفان
بی وفا... کاش نگویی... نگویی که : (( شما ))...
شده ام وقف تو، آن روز، که مرا کرد شکار
قلب من مال تو شد، باز تو گویی که (( شما؟ ))
یادت آید که منم، نوکر بی چون و چرا
سرزمین دل من، بی تو ندارد که صفا...
ماه من، کادوی میلاد تو در پیچ، هنوز
کی شود باز کنی راز همه قافیه ها ؟
گر به خوابم که بیایی، دل من شاد شود
منه عاشق به همین، قانعم از لطف شما...
تو ز من هیچ نداری به دلت خاطره ای؟
مرحبا، زود گذشتی ز همه خاطره ها...
عهد کردم به رضا، تا تو اگر برگردی
نذر قربان کنم و در حرمش عقد شما
تو ندانی که دلم با نگهات آرام است؟
من به یک قطعهی عکسم... وفادار شما...
------------------------------------------
از هنرمندان ارجمندی که زحمت خوانش شعر را به دوش کشیدند بیکران سپاسگزارم.
.
#خاطره
اولین بار صدای من رو ماه بانو وقتی شنید که داشتم دعا میخوندم، خندید گفت تو دیگه نخون!! فهمیدم از صدای من خوشش نمیاد.
چندمدت بعد گفت از شعرات برام بخون، ولی من طفره میرفتم چون میدونستم از صدای من خوشش نمیاد..
این شد که هروقتی که زنگ میزد سعی میکردم بیشتر ماه بانو حرف بزنه تا صدای من ناراحتش نکنه..
دنیا دنیا جمع بشن همه از بدی هات بگن اصلا مهم نیست.
ولی یکی که به تنهایی کل دنیای تو هست عشق تو هست یه حرفی بزنه، حرفش مثل تیر میره توی قلب...
آخه تنها کسی که توی قلبمون هست عشقمونه..
دلم برای خنده های پشت مانیتور تنگه..
دلم برا آرزوهایی که باهم ساختیم تنگه..
چندوقتی هست که دیگه منتظر 00:00 نمی مونم
اخه دیگه تنها جایی که این روزا بهم سر میزنه توی خواب و خیاله..
توی خواب مثل همون روزی که روی پل سفید یه لباس صورتی پوشیده بود و من مبهوت دیدن یار..
بیشتر میخوابم، خیلی میخوابم.. که بیاد به خوابم...
اومد به خوابم دیگه دوست ندارم بیدار بشم...
یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام.
...