view: 693 Date: ۱۴۰۲/۰۵/۲۲ Category: دلنوشته
دل که دلتنگ میشه را چاره ای نیست جز صبر
صبر میکنم ولی دلم با اندوه هر چنددقیقه میپرسد: آمد؟
به چشمانم میگویم حقیقت را نگو، دلم میشکند
بشکند میمیرد...
با زبانم دلخوش میکنم خود را که
امشب خواهد آمد یار جانانم به رویاهای ما.
خدا مهربونه...
مثل ما آدم ها نیست خدا اونقدر مهربون هست که تو رو بیاره به رویای من مجنون
چندسال پیش که شعر وارهان رو نوشتم فکر نمیکردم یه روزی خودم گوش کنم و گریه کنم
ماه بانوجان راست میگفت من اشکم دم مشکم هست
جلوی سختی ها جلوی آدم های دیگه قوی هستم ولی جلوی ماه بانو من یک بچه سه ساله ام
-----------------------------------
هوشنگ ابتهاج حال و هوای دوسال گذشته منو خیلی قشنگ سروده:
در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم...
ویدیولینک
-----------------------------------
هیچ هم زیبا نبودی ، من تو را زیبا کشیدم
بی جهت اغراق کردم ، دلبر و رعنا کشیدم
از "لئوناردو داوینچی" عذرخواهی می کنم که
این همه عکسِ تو را مثلِ "مونالیزا" کشیدم
تو نمی دانستی اصلن "شهرزادِ" قصه ها چیست
من هزار و یک شب از موهایِ تو یلدا کشیدم
دلخوشِ نیلوفری در گوشه ی مرداب بودی
من تو را مهتاب گون تا آسمان بالا کشیدم
نه عسل ، گس بود طعمِ بوسه هایی که ندادی
من چه احمق خانه ات را قصرِ کندوها کشیدم
چشمِ تو معمولی اما من میانِ شعرهایم
زورقی با پلکِ پارو در دلِ دریا کشیدم
من چه بی انصاف بودم با ترازویِ دلم که
تارِ مویت را برابر با همه دنیا کشیدم
با چه رویی بعد از این شعرِ "نظامی" را بخوانم
بس که "مجنون" بودم و بی خود تو را "لیلا" کشیدم
مرغ ماهی خارِ بد ترکیب ! جوجه اردکِ زشت !
باورت شد که تو را شهزاده ی قوها کشیدم؟
بعد از این خوش باش با او ، می روم از خاطراتت
خاطرت آسوده باشد از خیالت پا کشیدم
شهراد میدری
ویدیولینک
-----------------------------------
وقتی لحظه هات تبدیل به خاطره میشن
تازه میفهمی چیو از دست دادی...
آدم هایی که یک روز عاشقِ هم بودن
نمیتونن دوست معمولی بشن
چون قلب همو شکستن!
نمیتونن دشمن همدیگه هم بشن
چون قلبِ همدیگه رو لمس کردن!
پس میشن "غریبه ترین آشنا...
ویدیولینک
-----------------------------------
چند دقیقه ای از دلتنگی آشوب میشم و دلمو طوفان میگیره
ولی غمی نیست خدا رو دارم
مگه میشه توسل کنی به خانم فاطمه الزهرا قسمش بدی عشقش امیرالمومنین علی جان و دست خالی ردت کنه؟
کاش من عروسک آقای مجری بودم که آشتیم بده با ماه بانو...
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ - آل عمران
-----------------------------------
اینجوری که داریم پیش میریم نصف رمان ماه بانو جان فصل چهارم نوحه و مرثیه هست
ولی غصه نخورید چون شاهنامه آخرش خوشه..
ولی اینو بگم که قصه من و ماه بانو تموم شده ، فصل چهار خوش بودنش از خاطرات خوش هست خاطراتی که توی هیچکدوم از کتابها نخوندید و نشنیدید... یه خاطرات خیلی خیلی خوش از روزایی که تلفن هامون 1 ساعت تا 2 ساعت هر روز بود... فصل چهارم کلمه به کلمه خاطرات خوش اون روزاست...
ماه بانو با من خوش نبود این رو هزاران بار تو چهره اش میدیدم همیشه دلش حامد رو میخواست حتی گاهی به روم میآورد ، ولی شاید منم مامور خدا بودم که یه کارهایی براش انجام بدم تا یه مسیری کمکش کنم و همراهش باشم تا برسه به فرشاد که یه زندگی بسازه اونجوری که خودش گفت الان آرامش داره و خوشبخته و دوسش داره.
من میگم عاشقشم هنوز درسته و هیچ شکی نیست تا هستم زنده عاشقش میمونم و به وفادارم به عهد عشق...
اما اینکه فکر کنید ماه بانو برگرده و باهم باشیم ابدا مقدور نیست، میدونید چرا؟
ماه بانو به خون من تشنه است. چه بسا برگشتنش برای انتقام باشه
ماه بانو هیچ وقت عشقی به من نداشت فقط یه علاقه گذرا داشت
ماه بانو دنبال کسی هست که پولدار و هیکلی و بی عینک باشه
چون الان دو نفر براش زندگی هستن حامد و فرشاد.. یه لحظه فکرش مشغول قبلی میشد من خودمو میباختم چه برسه به مشغولیت فکر نفرات قبلی...
آدم ها باید خیلی بیشعور باشن که مثل اسباب بازی طرف زندگیشان رو عوض کنن..
من خاطرات تلخ رو با کمک خدا پاک کردم از ذهنم تا با خاطرات خوش ماه بانو یه ماه بانوی رویایی احیا کنم توی سرزمین دلم...
ماه بانوی رویایی الان من درسته چهره دقیقا ماه بانو هست
ولی اخلاقش وفاست، خنده اش واقعیه
با معرفت هست، عاشق هست
با احترام حرف میزنه و تشنه خون من نیست
وقتی ماه بانو بیمار میشد من میمردم و زنده میشدم تا خوب بشه پرستاریش میکردم و دعا میکردم عشقمه دوست ندارم چیزیش بشه..
ولی من که بیمار شدم ماه بانو گفت: من که نکردم خودت شدی...
آدم طرف مقابلش رو روزای سختی میشناسه و خوشحالی..
روزای سخت بیماریم رهام کرد فقط پنجشنبه ها یه سر بهم میزد با پیامک میدونید چرا؟ چون معتقد بود که من مردم و پنجشنبه به قصد فاتحه پیامک میزد بهم...
روزهای خوشی هم با من خوش نبود خوشترین روز زندگی ماه بانو روز وکیل شدنش بود که من ساعتها منتظر موندم و در کمال ناباوری بیوی حامد رو گذاشت روی پروفایلش...
قلب من تیکه تیکه شد..نابود شدم به پای ماه بانو...
چه برنامه ها برایی تولدش که آماده کرده بودم کادوهاش هنوز توی کمدم هست.. هنوز میگم شاید خوابه شاید کابوس دیدم...
شاید صبح شد و عازم اهواز شدم ...
شاید...
من شیعه علی ام ، علی قاتل خودش رو میبخشه، اونوقت من از عشقم کینه بگیرم ؟ ابدا نمیشه..
من این ماه بانو رو بخشیدم به فرشاد برن باهم زندگی کنن..
یه آیه قرآن داریم که مصداق این حرفه:
باز با باز ...
غاز با غاز...
و منم عاشق روح و رویای ماه هستم..
روحی که توی این عشق شناختم...
یه روز میاد موهای سرم سفید میشه ولی هنوز عاشقش میمونم
به بالینم میا هرگز مگر باشی طبیب جان...
این شعرم رو یادتون هست؟ بعد اون بیو غمناک نوشتم...بعد اون شعر تا دوسال من شعر ننوشتم...کز کردم گوشه خونه...
تا دوسال گذشته و شد امسال 1402 تیرماه خاص...
وقتی عکسش رو دیدم ذوق شعرم برگشت و نوشتم:
گذشت هفت سال عمرم لحظه ای چند، که فهمیدم تو را دیگر ندارم...
برای خوشبخت بودن با ماه بانو برای من یه قاب عکس کافیه
چه خوشبختم من که کوهی از خاطره دارم... شکرخدا
ولی اینم بگم هنوزم عاشقشم
چهارساله دلتنگشم...دوستش دارم..
ماه بانوجان فکر میکنه من چهار سال پیش رفتم دنبال یللی تللی...
ولی لحظه به لحظه چهار سال رو نوشتم توی دفترماه...
لحظه لحظه پشت پروفایلش بودم..
ولی شرمنده روی ماه بودم چرا؟ چون پول خونه که نشد هیچ پاهام رو هم از دست دادم..
خدا میدونه یه روزی ببینمش چقدر از خوشحالی ذوق میکنم..
الان زنگ بزنه من خودمو گم میکنم مثل روز اول
الان ببینمش مثل بچه آروم میشم
الان صداشو بشنوم خاموش میشم..
دست خودم نیست از دلتنگی چهارساله با عکسش دارم حرف میزنم..
موبایلمو که باز میکنم روی صفحه عکس ماه بانو هست
اول خدا و آل طاها
بعدش همه کس و کارم ماه بانو ..
البته فقط یه عکس هست که باهام حرف نمیزنه من فقط باهاش حرف میزنم..
به دلم میگم غصه نخور ببین ماه بانوجان با فرشاد خوشبخته
به دلم میگم غصه نخور ته تهش بدون ماه بانو من مگه چقدر عمر میکنم؟ 10 سال؟ ته تهش
زود میگذره و اون دنیا پیامبر اکرم(ص) می قول دادند: «هر کسی با شخصی که به او علاقه مند است محشور می شود...
من دوستدار آل طاها علی و فاطمه و حسنین و رضا و قمر بنی هاشم...
و این دنیا و چه اون دنیا فقط و فقط عاشق ماه بانو هستم.
پس خیالم راحته این سالهای بدون ماه بانو سخت میگذره ولی مطمنم اون دنیا برای همیشه دارمش..
میگن توی بهشت کسی غر نمیزنه..دلم برا غر زدنهای ماه بانوجان تنگ میشه اونجا ..
از اون کلیپ غریبه ترین آشنا خیلی خوشم اومد
خیلی خوب گفته حال و هوای آدم های عاشق و فراق
هنوز زنده ام یعنی هنوز ماموریت دیگه ای دارم توی زندگی که باید انجام بدم امیدوارم سفر کربلا باشه...
برم کربلا و نجف و دیگه تمام برگردم و خاکم کنند
این دنیا مفت ارزش ندارد...
به موقع هایی عجیب دل تنگ میشه برای ماهی که نیست..دله دیگه نمیفهمه که بازیچه بوده...
تا موقعی که سودی برا ماه داشتم سلامی میکرد
دیگه خرش از پل گذشت سلام که هیچ ، شروع شد فحش...
دم خدا گرم که این روزای سخت هوامو داره پرستارمه..
دوست دارم روزی که میمیرم بگم متعهد مرد، امانت عشق رو وفادار بود
خدا نکنه خیانت کنم در امانت...
یذره خستم...
یا علی دستمو بگیر..
یا قاهِرَ العَدُوّ یا واِلیَ الوَلِیَّ یا مَظهَرَ العَجائِبِ
یا مُرتَضی عَلِیُّ ، اشهد انَّ امیرالمومنین علیاً ولی الله..
گاهی یه قصه خیلی واقعی به نظر میاد ولی وقتی دستور از بالا میاد، باید گفت قصه خیالی هست..