view: 1.1K Date: ۱۴۰۲/۰۴/۲۹ Category: دلنوشته
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز میگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش میگریم
به گردم حلقه می بندند یاران و نمی دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش» میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
فاضل نظری
خوانش نرگس
--
این داستان به شیوه سورئال نوشته شده لذا ابتداعا اعلام میکنم که هیچ کدام از شخصیت های داستان حقیقت ندارند و خیالی در قصه است.لطفا هیجان خود را کنترل کنید
-------------------------------------------------
دیشب با حال زارم یکی از دوستان این شعرو برام فرستاد..
چقدر شعر قشنگیه...انگار برای من گفتن..
دوستم دیشب امد گفت دعا میکنم که یکی از ماه بانو بهترش اشنا بشید باهم..
به خودش هم گفتم از حرفش ناراحت شدم..
یا ماه بانو یا هیچکس...
من و ماه بانو یه دونه ی عشق باهم کاشتیم پرورش دادیم عشق کوچیکمون شد سرزمین عشق ماه..
به قول محسن لرستانی، برات قرض کردم، برات نذر کردم بمونی که تسکین شه دردم..
ماه جان برای داشتن خیلی دعا میکنم... تو بهترینی، ولی من چی؟ من یه آدمم که حتی معمولی هم نیستم...(صبر آمد..یاصاحب الزمان..)
نمیدونم شاید صبر آمد که صبور باشم برمیگردی شاید..اخه دور از شان ابوالفضل و امام رضا و حضرت فاطمه است که من اینقدر التماس کنم و برنگردی؟
ولی ماه بانوجانم استخاره که میکنم ازدواج تو و فرشاد(نام در قصه) خوب میاد خدا میگه انگاری با فرشاد خوشبخت تری..
من عاشق توعم خوشبختیت میخوام..نمیتونم به باب الحوائج بگم که اقا ماه بانوجانم لگد بزنه به خوشبختیش ...میدونم تنها راه چاره مرگ منه.
به رفقای هیاتی ام سپردم برام دعا کنن..به اونایی که میرن کربلا سپردم حرم قمربنی هاشم بگن اقا به منم یه نگاهی بندازه...
خستم.. خودم روانشناسم ولی بعضی دردها چاره اش فقط مرگه...
خدا بخواد میشه هرچی میشه..کن فیکون، یعنی باش...
خدایا میشه بگی زندگی خوب من و ماه بانو باشه؟
ابوالفضل تحمل و طاقت ندارم بیشتر از این.. دیگه برای اروم کردن خودم دست به هرکاری میزنم..
اما به شما اعتماد کردم بهتون سپردم زندگیم..دمت گرم اقا تا تاسوعا و عاشورا ورق زندگیم رو عوض کنید...
تا عاشورا صبر میکنم.. بیشتر از این نمیتونم..
زندگیم شده شبیه فیلم devdas 2002 البته فقط شبیهش...
ماه بانو تو که اینقدر سنگ دل نبودی سر عاشق خودت این بلاها بیاری!..
ماه بانوجان روزی که دوقلوی تو رو توی اسپانیا دیدم مات و مبهوت موندم..
صدا، همون
خال رو چونه راست، همون
چشم ها همون
باورتون میشه حتی قد و اندازه هم همون...
سیبی که از وسط نصف کردن..
حتی شوهرش که اونم دقیقا شبیه منه..البته نه دقیقا چون چشماش آبی هست و من قهوه ای..
ماه بانوجان توی دنیا کاشکی همه تو بودن..
خبر داری به خاطرت رفیقم امروز اومد و یه کشیده خوابوند زیر گوشم؟
بهم میگفت ماه بانو مگه همسر رسمی تو بود؟ گفتم نه
گفت مگه عاشق تو بود؟ گفتم نه
گفت چندساله ندیدیش؟ گفتم 2 -3 ساله
گفت الان عقد کرده؟ گفتم اره
اینو که گفتم یه کشیده زد زیر گوشم..
بهم گفت بفهم ماه بانو یه زن متاهل هست الان. نه تو رو میخواست نه عاشقت بود و نه سنمی باهات داره
گفتم ولی من عاشقشم...
بهم گفت اگه عاشقشی میدونی که با این وضع تو پاهات، خانوادت خونت شهرت و... با تو خوشبخت نمیشد قبول داری؟ گفتم اره ولی خدا بزرگه..
گفت ببین الان ماه بانو 7سال تلاش کردید بهم برسید نشد ولی تو یه سال با کسی اشنا شده که هم عقد کرده هم خوشبخته هم خونه دارن هم شهریور عروسیش هست هم اونقدر خوشه که تونسته تو رو بعد 7 سال راحت حذف کنه و بهت بگه تو اشتباه زندگیم بودی...بفهم اون الان خوشبخته با همسرش سفر میره رستوران میره کادو میگیره چیزای که از تو میخواست و الان شوهرش براش مهیا کرده..
اینو گفت بهش گفت نامرد تو رفیق منی یا رفیق ماه بانو؟
دم رفیقم گرم.. گفت من رفیق و داداش توعم و زن داداشم..زن داداش میدونی کی رو میگه؟ ماه بانو تو رو میگه.
با اینکه همه میدونن بهت نمیرسم میدونن که نمیتونم اینجوری که میخوای خوشبختت کنم میدونن که ازدواج کردی ولی هنوز همه بهت میگن زن داداش..
یا ابوالفضل طاقت ندارم تا عاشورا یه کاریش بکن خودت درست کن.. راضیم گنجشک باشم توی قفس باشم ولی اسیر ماه بانو باشم..