view: 280 Date: ۱۴۰۲/۰۴/۲۶ Category: دلنوشته
تو را دوست دارم
مانند هرچیزِ باارزش و پنهانی
که باید
مخفیانه دوست داشت
درست مابینِ سایه و روح
تو را دوست دارم
مانند بوتهای گل
که هرگز شکوفا نمیشود
اما نورِ گلهایی پنهان را
در خود حمل میکند
و به لطفِ عشقِ تو
عطرش
برخاسته از زمین
در وجودم
پنهان
زندگی میکند
تو را دوست دارم
بیآنکه بدانم
چگونه از کی و از کجا
تو را دوست دارم
بیهیچ پیچیدگی ، بیهیچ غرور
تو را دوست دارم
چون راهِ دیگری نمیشناسم
تنها میدانم
نخواهم بود
اگر تو نباشی
آنچنان نزدیکی
که دستهایت بر سینهام
گویی دستهای مناند
تو چشمهایت را میبندی
این منام که به خواب میروم
پابلو نرودا
-----------------------------------------
-----------------------------------------
ماه بانوجان با من چیکار کردی؟ خبر داری چه بلایی سرم آوردی؟
عشق جانم یه مجنون شدم یه دیوانه که هم درد و درمانم تویی.
تمام شب رو با خاطراتت سر میکنم..بهت فکر میکنم، بهت گوش میکنم، تو رو نگاه میکنم..
صبح که میشه اونقدر فشار عصبی دارم که نفرینات میکنم
--
این داستان به شیوه سورئال نوشته شده لذا ابتداعا اعلام میکنم که هیچ کدام از شخصیت های داستان حقیقت ندارند و خیالی در قصه است.لطفا هیجان خود را کنترل کنید
--
به شب نمیرسه، میگم خدایا شرمندم، خدایا هزیان گفتم، خدایا ماه بانوجان عشقمه دوستش دارم..
میبینی حالمو؟
کاش وقتی میرفتی یکم مهربون تر بودی...
کاش بهم فحش و توهین و تهمت نمیزدی..
کاش میگفتی مهدی با یکی آشنا شدم که بهتر از تو هست باهاش آرامش دارم باید برم ولی هروقت دلت تنگ شد بهم زنگ بزن..
ماه جانم رفتی منه مجنون چه کنم با این درد؟
عاشقتم خوشبختیت رو میخوام خندیدنت رو میخوام و آرامشت..
میدونی چرا دعوای ما زیاد بود؟ چون عاشقتم رو همه حرفات رو همه کارات حساسم..
یکی که دعوایی نباشه تو زندگیش بدونه که طرفش براش مهم نیس..
تو برام مهمترین زندگیم بودی..
تو بودی که هم درمانم کردی هم درد عشق رو بهم دادی..
درد من جز تو هیچ مرحمی نداره
با خودت فکر نکردی تو بری چه بلایی سر من میاد؟
با خودت فکر نکردی منه مجنون بعد تو قراره چیکار کنم؟
با خودت فکر نکردی منه عاشق بعد تو خاموشم؟
ماه زندگیم به خواهرت که گفتم من عاشق ماه بانوئم گفت بهم عشق و عاشقی همش اراجیف هست..
من به هیچ کسی توهین نکردم نظر خواهرت برای من ارزشمنده چون خواهر منم هست، گفتم برام خواهری کنید ..
گفتم من منتظر ماه بانو جان میمونم یک سال، ده سال، تا آخر عمرم..هر اتفاقی بیوفته من بازم عاشق ماه بانو هستم..
هرچی بشه تو فقط یه نگاه بهم کنی اسممو صدا کنی خودت میدونی چقدر من آروم میشم..
کاش خودت خانمی کنی ماه دلم. پیام بده بگو قبولم میکنی کارمندت باشم بخدا به همین راضیم.همین که صدات بشنوم
یادته رهام کردی؟
تماس گرفتی چهره جدیدت دیدم اشک شوق ریختم
یادته رهام کردی؟
زنگ زدی تصادف کردم...
میدونم میفهمی درک میکنی که چقدر عاشقتم. میدونم میفهمی..
تو درد فراق رو تجربه کردی از حامد..
ولی خوشا به حالت که هنوز باهاش حرف میزنی، خوشا به حال حامد که هنوز تو رو داره...
دنیا رو روی سرم خراب کردی.. من تحمل این درد نداشتم..
هر وقت میرفتی میدونستم ازم عصبی شدی زمان باید بدم تا ببخشی و برگردی..
هر وقت میرفتی حسی بهم میگفت برمیگردی یه تماس همه چی رو درست میکنه..
اینبار یادته؟ یه چیزایی میدونستم یه حس بدی داشتم انگار دیگه آخرین باره..
گفتم تولد مبارک شاید آخرین باری باشه...گفتی دیگه...
وقتی رفتی حتی برا خداحافظی بهم مهلت ندادی..
تو اون شب از خواهرت حرف میزدی و دعوام میکردی بخدا مقصر من نبودم فریبم داد..
بدونی اگه چه چیزایی واس فریب دادنم گفته خودت بهم حق میدی..
ولی ذهن من قفل این حرفت بود: عقد کردی...
ماه بانو جانم، و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر..شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
دردی که به پاهام هدیه دادی زیباترین زخمی هست که عاشقانه دوستش دارم، هیچوقت عمل نمیکنم با این درد زیبا با این زخم عشقم میسازم تا عمر هست..
خدا نمیخواد من جایی برم پاهام رو گرفت مثل چشمای یعقوب..تو یوسف منی.. محبوب منی... بی تو پای سالم ارزشی نداره...
عشق جانم تمام ثانیه به ثانیه خاطراتمون رو دارم و بهش فکر میکنم...مثل ابر بهاری فقط گریه دارم..
عشق جانم چشمام شده کاسه خون بغضم گرفته ولی خودم برات عروسی میگیرم...عشق جانم عروسیت مبارک با کسی که کنارشی..
لرها و بختیاری ها چقدر خوبن..این اهنگ و شعر رو برای حال من ساختن..
میفهمی معنی شعرش؟ تو که خودت یک رگ لری داری زندگیم..
هم شاد هست که برات عروسی بگیرم و برقصم..
هم غمگین ترین و سوزناکترین شعری رو داره که میشد نوشت اونقدر که باهاش عزا بگیرم برا خودم..
اصلا همین اهنگ رو سر قبرم وصیت کنم بزارن..
کاش نمازی خوندی سر نمازت دعا کنی من بمیرم زودتر..
توی این دنیا خیلی ها از اینجور غم زده و ماتم دیدن من خوشحالن..جز دو سه نفر از رفیق فابریکهام که قرار بود ساقدوش من باشن..
ماه بانو چه کنم ؟
تو تمام من بودی، نمیتونم خودمو اروم کنم هرکسی اومد کمکم نتونست ارومم کنه..جز خیال و خاطرات و صدا و عکسای تو..
ولی باز اروم نمیشم..
کاش برگردی
کاش حداقل پیام بدی زنگ بزنی
کاش منت بزاری روی چشام بگی بیا کارمندم باش..
من که دیگه ندارمت..
حال و اوضاع خوبی ندارم ماه بانوجان ببخشم اگه حرفی میزنم که ناراحت میشی ببخشم
میبینی؟ خودم برات عروسی گرفتم دیوانه ام منو به حدی از جنون رسوندی که دارم خودم برای عشقم زندگیم عروسی میگیرم.
میدونی از اینجا تا پابوس امام رضا یکسره بدون توقف رفتم؟ میدونی 15 ساعت راهه؟ میدونی؟
حالم اونقدری خراب بود که رفتم گفتم رضاجان به دردی مبتلا هستم که درمانش مرا رها کرده و رفته..
رضاجان رو قسم دادم به فاطمه الزهرا محال ممکنه بهم جواب نده..
نمیدونم چندسال طول بکشه..نمیدونم ...
از همه ناامیدم، از همه جا بریدم..فقط خدا و رضا و فاطمه زهرا..
یه دعا هم بیشتر ندارم، یا به ماه بانو برسم یا بمیرم.
ماه بانوجان این دو سال با این اتفاقاتی که سرم اومد افسرده ترین ادمی شدم که فکر کنی، اما همه چی به کنار..
رفتن تو عزای من شد..
این سرزمین از موقع رفتنت دیگه سوت و کور شده..
هرکسی میاد تاریکی زندگی منو میبینه و یه فاتحه برام میخونه میره..
هیچ کسی حتی یه لحظه مکث نمیکنه هیچ کس شجاعت تو رو نداره..
ملکه سرزمین من محرم داره میاد.. محرم هم ماه تو هست..عدد روز تولد قمری تو با عدد روز تولد شمسی من یکی هست..
حرف زیاد دارم و گوشی برا شنیدنش نیست...
تو قوی هستی ماه من میتونی راحت عشق رو از وجودت پاک کنی و دوباره بسازی...
دقیقا به همین خاطر بود گفتم که هرچی دست تو باشه عصبی بشی همه رو نابود میکنی ..
موقعی که عصبی میشی صبور نیستی..البته کلا صبر زیاد نمیکنی..
جهان تو قانون مداره نه؟ همه چی طبق فلسفه و قانون و ..
ولی جهان من خودت میدونی هیچ قانونی نداره. این جان توی سرزمین خودم آزادم ولی تمام سرزمین من اسیر تو هست ماه جان...
قبلا میخندیدم و وقتی که پاهام درد میکرد گریه...
برعکس شدم الان گریه میکنم و وقتی پاهام درد میکنه میخندم..
میدونی چرا چون خاطرات قشنگت میاد جلوی چشام..خندهاتو یادم میاد منم ناخداگاه میخندم..
یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی...
روزهای اول همه فکرم این بود که موقع خاستگاری وقتی چایی و آب میارید من باید طبق رسم و رسوم شما چیکار کنمم کدوم رو بردارم؟
تا اون روزهایی که داداشت اومد به خوابم.. همون خوابی که میخندید و من رفته بودم دنبال طاوس که بیارم برای خونه شما بهم گفت نبر نیاز نیست خودت برو..
وقتی اومدم یه خونه بود که طبقه دوم بود یه سینی چای اوردی ... شش تا استکان روی سینی گل گلی... بهم اخم میکردی..من خجالت میکشیدم ازت...
درد بی درمان من را مرهم درمان تویی
چارهی چشمان خیسم چارهی دردم تویی
ماه من بودی تو جانا رفتهای تو بی خبر
ماه من برگرد و گیر از عاشقت گاهی خبر
این دل سنگ ندارد با دلم آشتی چرا
من که ...