view: 784 Date: ۱۴۰۲/۰۴/۰۴ Category: حب
اِلٰهی بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها
.
این داستان به شیوه سورئال نوشته شده لذا ابتداعا اعلام میکنم که هیچ کدام از شخصیت های داستان حقیقت ندارند و خیالی در قصه است.لطفا هیجان خود را کنترل کنید
.
کرد دنیا پیرت و یارت نیامد به سراغ
شهریارا که همه عمر، تو گفتی ز فراق
ما توسل کردهایم بر حضرت زهرا، قسم
یار برگردد که پایان آید این، درد فراق
شهریارا به جدت،توسل دهمت، یا زهرا
که عروس دل من، باز بگردد ز طلاق
ماندهام کنج اتاق و دل من طوس رضاست
یا رضا کنج اتاقم فلج از درد فراق
من که بیمارم و معصومهی تو نزدیک است
از حرم تا به حرم گیرمت از یار سراغ
خاطراتت همه جانا، که در یاد من است
میدهد آرام، تسکینم از این درد فراق
تو که رفتی، عهد دیگر داری و یار دگر
من اسیر عشق تو ماندم بر این درد فراق
ماه جانی و دلت در نظر ما معصوم
ماه من برگرد و گیر از عاشقت بازم سراغ
م محمدی
-
حضرت آیتالله بهجت به توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام تأکید میکردند. میفرمودند: «هرکسی که گرفتار است و مشکل دارد، چارهاش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه».
یا فاطمه الزهرا شرمنده ام این همه سال پیش هر دکتری رفتم نشد،هرکاری کردم که به ماه بانو برسم نشد،فقیرتر شدم و کار درست نشد...زندگیم نابود شد..یا فاطمه الزهرا نه غروری دارم نه حرف پنهانی دارم هنوز عاشق ماه بانو هستم با اینکه هیچوقت دیگه بهش نمیرسم.یا فاطمه الزهرا تا عمر دارم از این در جدا نمیشم توسل کردم به تو خودت همه چی رو درست کن من تمام عمرم فقط گند زدم ...
یا فاطمه الزهرا اگه قرار نیست به ماه بانو برسم (مرگمو سریع برسونید دنیا برای من بدون ماهبانو جهنمه) شفای پاهام و وضع درآمد و خانواده فقط زمانی مهمه که به ماهبانوجانم برسم...
تا زنده ام توسل میکنم به شما مادر ، بغضم گرفته اونقدر توسل میکنم یا بمیرم یا به ماه بانو برسم، یا فاطمه الزهرا عهد میبندم به ماه بانو برسم اسم دخترمون رو فاطمه و به حق امام رضا هم پسرمون اسمش رضا...
اِلٰهی بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها
-
نقل است؛ در محضر آیة الله سید محمد هادى میلانى بودیم.یک مرد و زن آلمانى همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به اسلام مشرف شویم.
آیت الله میلانى فرمودند: علت چه چیز است؟
آن مرد عرض کرد: پهلوى دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه اى شکست و استخوانهایش خورد شد، چنان که پزشکان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولى عمل، خطرناک است.
دخترم راضى نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانى داریم که او را “بى بى” صدا مى زنیم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم که صحت به من برگردد، اما فکر میکنم باید ناکام و با دل پر غصه بمیرم.
بى بى گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که میتواند تو را شفا دهد.
گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم . بى بى گفت : تمام آنها براى خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من زهرا اطهر(سلام الله علیها) است که پهلوى او را به ظلم شکستند، تو با دل شکسته و اشک جارى بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.
دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوى معظمه یارى خواستن.
بى بى، هم در گوشه خانه به گریه مى گفت:« یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانى را با خود آورده ام و شفاى او را از شما مى خواهم . مادر جان ! کمک کن و آبروى مرا نگه دار.»
آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم:
اى فاطمه پهلو شکسته!
دیدم دخترم قدرى ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملا شفا یافته. گفت: الان در بحر بودم ، بانوى مجلله اى نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم : شما کیستید؟ فرمود: من همانم که او را مى خوانى.
دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام وفاطمه زهرا(س) برحق اند.
حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم.مرحوم میلانى (ره ) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامى را به او آموختند و آنان به اسلام گرویدند.
(فضائل الزهراء، ص ١٠٩).
---
نقل حضرت فاطمه س؛ مجلس عاشورا
---
نقل حضرت زهرا س، سفارش شده
--
روضه حضرت زهرا...یا امیرالمومنین...
--
یا مولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی...
سلام.
خدایا از فقر بسوی تو پناه میبرم.من 17ساله بودم که پدرم به زور به عقد پیرمرد 70 ساله در آورد این پیرمرد آدم با تقوایی بود ایشان هر شب زیارت حضرت زهرا را میخواند در این مدت 5سالی که با ایشان ازدواج کردم کوچکترین امر و نهی برایم خدا بیامرز نکرد. ایشان محبت حضرت زهرا را در دلم جای داد. و در زمان حیاتش قسمتی از دارایش را بنامم کرد که بعد از مرگش هر شب زیارت بی بی را ادامه بدهم. بعد از مرگش چون به خاطر اعتیاد پدر و مادرم دلخوشی نداشتم به خانه شان بروم با سهم الرث و فروش وسایل و مهریه در شهر قم یک آپارتمان دو طبقه خریدم یک طبقه برای خودم و طبقه دیگری را به مستاجر دادم و با کرایه خانه و بیمه شوهرم زندگیم را اداره میکردم پس از چند ماهی با برادر مستاجر که از خودم 4سالی کوچکتر بود ازدواج کردیم ایشان با تقوا و شغلش نقاش ساختمان است زندگی خوبی را به برکت اهل بیت را شروع کرده ایم با ایشان تفاهم دارم و کوچکترین مشکلی ندارم .
سلام بر شما محبین اهل بیت (ع)
من توسط برادر بزرگترم از خواهر یکی از همکارانش خواستگاری کردیم ایشان پدر و مادرش با ایمان بودند من هم به خاطر ایمان خانوادگی ازایشان خواستگاری کردم. در جلسه خواستگاری پدرش صیغه محرمیت را خواند و به تعداد 110 سکه بهار آزادی محرم شدیم در هیچ محضر رسمی عقد نکردیم .بناشد عقد محضری با جشن عروسی یکی باشد مدتی بعد دیدم از نظر فکری با هم تفاهم نداریم ایشان بر خلاف عقیده خانواده چادر را دوست ندارد هرچند مادرش انسان با تقوایی بود. من به حضرت زهرا متوسل شدم و گفتم یا زهرا من به خاطر عدم رعایت حجاب میخواهم از این زن جدا شوم خودت زمینه را فراهم کن. قبل از عقد دیدم تفاهم نداریم مهریه را بهانه کردم گفتم من 14 سکه بهار آزادی بیشتر صداق نمیکنم اگر چادری باشد 110 سکه ایشان گفت اگر یک میلیون سکه مهریه کنی من حاضر نیستم آزادیم را بفروشم و زندانی چادر شوم در لحظه آشنایی از چادر چیزی نگفتی . توافقی از ایشان جدا شدم عهد بستم تا ایشان ازدواج نکند من هم ازدواج نکنم شاید سر عقل بیاید . طولی نکشید با یکی از استاتید دانشگاه ازدواج کرد. بعد از 6 ماه در درگیری با شوهرش به خاطر عدم رعایت شئونات اسلامی خفه نشد من هم بعد از مدتی با یک خانم طلبه ازدواج کردم گرچه از من 5 سال بزرگتر و از خانواده فقیری هستند بهترین زندگی برایم فراهم شد به برکت حضرت زهرا خانم نجیب و فداکار و مربی قرآن و استاد اخلاق نصیبم شد و زندگیم سامان گرفت توصیه ام این است در تمام مشکلات زندگی به حضرت زهرا متوسل شوید
سلام و عرض ادب
من تمام خاطرات حضرت زهرا را خواندم من کسی هستم که به خاطر بی احترامی به این بی بی بزرگوار همه چیزم را از دست دادم.. و خوار و ذلیل شدم. پدرم دو دختر داشت من دختر بزرگ بودم خواهر کوچکترم زیباتر از من بود برای او چند خواستگار امد او به خاطر من قبول نکرد تا اینکه یک خواستگار خوبی آمد و پدرم قبول کرد. با او ازدواج کرد ایشان معلم و متدین بود ولی من به خاطر حسادت از او کینه داشتم .تا اینکه خدا دختری به خواهرم داد این دختر باهوش بود خواهرم به او قرآن یاد داد بیش از 5جز قران حفظ کرد اینقدر دختر خوب و مظلوم و سر بزیر بود که حرف نداشت. خواهرم بعد 10سال ازدواج به فرزند دوم حامله شد و ایشان موقع وضع حمل سر زاییدن با نوزادش از دنیا رفت . من که خوشبختی او را نمی توانستم ببینم خوشحال هم شدم تا اینکه بعد از سالگرد خواهرم شوهر خواهرم از من خواستگاری کرد. من به نیت اذیت کردن و طلافی کردن قبول کردم . بعد ازدواج من این دختر 10 ساله اینقر شکنجه میدادم تا دلم خنک شود از سادگی او سوء استفاده میکردم . وقتی که شوهرم سرکار میرفت بهانه ای میگرفنم تا او را کتک بزم با قاشق سینه های او را داغ میکردم این دختر یکبار شکایت مرا نمیکرد فقط میگفت تو خاله من هستی به جای مادرم میمانی شاید صلاحی میدانی و اختیارم را دارید.این دختر در ماه رمضان تمام روزه هاشان را با آن جثه ضعیفش میگرفت من با دهان روزه حکمش میکردم حیاط را تمیز کند گرما شیشه های بیرون را پاک کندحیاط را جاورب بکند فرشها را بشوید اگر کوتاهی میکرد.به بهانه ای او را میزدم .او از 9سالگی یکروز یادم ندارم که صلوات نفرستد ثواب صلواتها را به حضرت زهرا نثار میکرد تا اینکه در ماه رمضان پارسال بر اثر ضعف از دنیا رفت . فقط روز آخر عمرش به من گفت خاله برای اینکه بهانه ای پیدا کنید مرا کتک بزنید دلیلی می آورید برای خدا چه جوابی دارید گفتم از خدا و زهرا و دین بیزارم چون ماهواره همه چیزم را گرفته بود یادم در روز 19 رمضان در حالی که ختم را رابا شبکه 3همراهی میکرد در حال روزه از دنیا رفت قبل از رفتنش به من گفت خاله من خواب مادر را دیدم من افطار مهمان مادرم ولی خاله من هرچه مرا اذیت کردی چون دوستت میداشتم یکبار به پدرم شکایت نکردم چون دیدم که تو کسی را نداری ترسیدم بابایم تو را بزند ولی نصحیتی دارم با حسادت به جایی نمیرسید ودست خدا از هر دستی بالاتر است . اگر بعد از مرگم تا عمر دارید صلوات به حضرت زهرا بفرستی من تو را حلال میکنم در غیر این صورت روز قیامت حقم را ازت میگیرم . من چیزی نگفتم که تو مدیونم باشی برای حلال کردنت صلوات بر حضرت فاطمه شرط کردم به احترام او همه سختیها را تحمل کردم. اینبار او را کتک نزدم گفتم نکند که راست باشد و گفتم اگر فردا زنده باشد فردا تلافیش میکنم. او در حال روزه و ختم قرآن از دنیا رفت با رفتن او دچار عذاب وجدان شدم . گذشت بعد از مدتی شوهرم به خاطر اینکه بچه دار نمیشدم با یکی از همکارانش ازدواج کرد و از او حامله است شوهر قصد طلاق مرا دارد من از ترس اینکه طلاقم بدهد دست به سینه هوویم گردیده ام شوهرم به من گفت به یک شرط طلاقت نمیدهم که کلفت زنم باشی من از ترس بیکسی قبول کردم .چند بار مرا کتک زده از ترس چیزی نگفتم مرا حکم میکند باغچه را تمیز کن لباسها را بشویم و جرات کوچکترین حرفی را ندارم روزی نیست که این زن بهانه ای نگیرد و دعوایم نکند هر روز موقع نهار میگوید غذا را خوب درست نکردی .بهانه گیر شده است . حالا جواب کارهایم را باید بدهم اگر من خواهرزاده ام را مثل بچه ام بود تحویل میگرفتم نه شوهر هوو می آورد و نه من خوار میشدم. ..شوهرم از آن موقعی که زن جدید گرفته یکبار پیش من نیامده با من مثل یک کلفت رفتار میکند این است مکافات عمل.فقط من پشیمان میگویم هرکه با زهرا باشد عزیز است و هرکه از زهرا فاصله بگیرد خوار میگردد. من به خاطری دینم نسبت به خواهر زاده ام هر روز صلوات میفرستم . و نثار بی بی میکنم
فضل زهرا را بشر كي مي توان احصا كند
قطره را قدرت نباشد وصف از دريا كند
گر قلم گردد همه اشجار و درياها مداد
ور خدا ارض و سما را دفتري بيضا كند
در نوشتن جن و انس و حاملين عرش و فرش
عاجزند الا كه حق توصيف از زهرا كند
يكى از فضلاى حوزه كه مشكل بزرگى برايش پيش آمده بود، براى زيارت و توسل به حضرت امام رضا (عليه السلام) عازم حرم مى شود. از قضا به علامه طباطبايى بر مى خورد كه ايشان هم عازم حرم است . به طرفش رفته و با چشمى پراشك و دلى پرسوز از ايشان مى خواهد تا دعايى به او بياموزد كه حاجتش روا شود.
علامه نگاهى مهربان به چهره و حالت او مى كند، آن گاه مى گويد: فرزندم ! وقتى وارد حرم مطهر مى شوى ، يكى از مؤ ثرترين و بهترين دعاها اين است كه حضرت را به مادرش زهرا (سلام الله عليها) قسم بدهى كه حجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا (سلام الله عليها) علاقه فراوان و ارادت خاصى دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش ، سخت مؤ ثر خواهد افتاد.
مى گويد: با شنيدن اين سخن سخت متاءثر شدم ، و رعشه و لرزه اى تمامى وجودم را در بر گرفت . اين توسل و قسم دادن همان و به مقصود رسيدن همان
بچه دار نمیشدم هردکتری رفتم گفت رحمت باید بردارم ای وی اف هم ۹درصد برات جواب میده
کلا هر وقت متوسل به حضرت زهرا بشم محاله جواب نگیرم محاله
نمیدونم چرا یه حس قوی ای میگه اگر بهشون توسل کنم به حاجتم میرسم اما روم نمیشه و اینکه نمیتونم کلا معذب میشم خجالتم ، ولی باور دارم حضرت مادر کسیو دست خالی رد نمیکنه
کار شوهرم درست نمیشد من عصر دعا کردم عاجزانه خاستم شوهرم شب زنگ زد گفت کارم درست شد
هر وقت تو سخت ترین شرایطم گیر کرده فقط ب فاطمه زهرا توسل کردم و حل شد .... خیلی ایشون بزرگن خیلی ... الانم یه مشکل خیلی بزرگ برام پیش اومده ... میشه برام یه قول هو الله بخونید ؟