view: 2.6K Date: ۱۴۰۱/۰۸/۱۸ Category: دلنوشته
دلم گرفته ای دوست....
نمیدونم تجربه کردید تا حالا یا نه
آدم گاهی ذهنش و سر رشته افکارش از همیشه خالی تر میشه
هیچی به هیچی...
اونقدر خالی که بودن خودت هم حس نمیکنی
دور بر مون شلوغ هم نیست که بگم آره سرمون رو گرم میکنیم نه
همه چی خالی ...
یه دنیای خالی...
وقتی تنهایی از حد بگذره دیگه نمیشه برگشت به جمع
اسیر تنهایی شدن و اسیر دنیای خالی از همه چی
دیوانه کننده است...
کافی فقط سه روز ذهنمون خالی بشه که راهی تیمارستان بشیم...
یه طناب بستم به پاهام وقتی اوضاع خطرناک شد سریع با طناب برگردم
ولی فرقی نداره برای من چه دنیای خالی چه دنیایی که کسی منتظرم نیست
این دنیا حرف اول و آخر فقط پول هست و سلامتی و هیکل قوی...
هم خسته ام
هم نا امید
هم تنهام
هم بیمار
و هزار حرف منفی دیگه...
قصه های آدم های اطراف ما گاهی شیرین گاهی تلخه...
یه قصه ای تلخ مثل قصه من یا قصه عروس بیمارستان
یه قصه ای هم شیرین و خوب...یک خانواده ای رو جدیدا دیدم خوشبخت، سرحال و شاد ، و پول در جیب...
این قصه رو نمیتونم زیاد بگم چون شاید گذر شخصیت داستان از اینجا بگذره و متوجه بشه که منظورم قصه کی هست...
یه آقایی یه خانمی دختر خاله و پسر خاله..
هر دوتا شبیه هم انگار سیب از وسط نصف شده
بزرگ میشن یکی میشه کارمند یکی میشه کارگر
اما قسمت اینطور بوده که باهم باشن ازدواج میکنن و سرنوشت هردوشون عوض میشه.پولدارتر ، شادتر ، خوش شانس تر...
حسودیم نشد، ولی غبطه خوردم..
به قدری فلاکت ریخته سر من و درمانده و آس و پاس شدم که دیگه مهم نیست رنگ خوشبختی سیاه باشه یا سفید...
نه آرزویی نه امیدی نه هیچی...
نه به چیزی فکر میکنم نه دیگه چیزی برام مهمه
فقط ...
نمیدونم قصه ماه بانو یه خواب بود یا واقعیت...
یه مدتیه خواب هم نمیبینم...
دقیق مثل یه گاو هستم.اره یه گاو...
شاید یه گاو حنایی رنگ نباشم
ولی مثل یه گاو بی فکر،بی پول، بی عرضه و تنها و رسیده به آخر خطم
اونقدر ذهنم خالی هست که هکتار هکتار هم به دویدن ادامه بدم به جایی نمیرسم.
از نوشته هام معلومه، قلمم خشک شده، شعری نمیاد, داستانی نمینویسه...
فقط درازکش روبه پنجره ای که شبها چراغ های ساختمان جلویی روبه روم هست...
چقدر پیر شدم! دلم نمیخواست اینجوری بشه آخرای عمرم...
کاش از بچگی یکی بهم میگفت سرنوشت من یه چهاردیواریه.
کاش میشد غریبه بشم، از ذهن همه پاک بشم، کاش میشد بمیرم
بیزارم از این دنیا، خدایا اینجا جای من نیست....