view: 343 Date: ۱۴۰۱/۰۷/۱۰ Category: دلنوشته
برگشتیم به عصر حجر
نت قطع شده ، پیامک مختل شده، تماس ها نویز داره
نشسته بودم پیام آمد از اپراتور که یک تماس از دست رفته از ماه بانو ...
شرمنده شدم ماه بانو جان کاش ببخشه..
سریع پیامک دادم که ببخشید والا کوشیم خرابه و شبکه ها مختل شده
اما پیامک بهش نرسید!
یک ساعتی بعد گوشی عصر حجرم اعلان داد که پیامک تازه رسید!!!
این پست میذارم اینجا برای روز مبادا و قیامت ، که وللهی تقصیر من نبود و این گوشی ها خراب شده.. کاش ماه بانو ازم ناراحت نشه...
نمیدونم اصلا پیامک ها بهش میرسه نمیرسه
بیشتر از چندساله که از خجالت زدگی و شرمندگیم حتی میترسم تلفنی صدای منو بشنوه... شرمندم و شرمندگی درد بزرگی هست...
من دیگه هیچ وقت قدرت رو به رو شدن حتی قدرت صحبت تلفنی با ماه بانو رو ندارم ، قایم شدم از خودم از همه ، از همه دنیا پنهان شدم..
اونقدر بدبخت شدم که هر شب باید مسکن بخورم که بتونم بخوابم، کاش امشب اصلا نمیخوردم.. بیدار میموندم که پیام ماه بانو رو پاسخ بدم...
اصلا من چرا باید بخوابم؟! وقتی که نه کاری کردم نه قادر به کارم.از صبح تا شب همین جا کنج اتاق افتادم دیگه خواب به چه کار من میاد...
کاش بیدار بودم...همیشه میترسم خواب باشم یا برم استحمام یا آنتن قطع بشه و ماه بانو پیام بده و من بیخبر باشم از موبایل...
هر کسی یه ترسی داره توی زندگی.. ترس های من اونقدر زیاده که خودش میشه کتاب...
کاشکی یه معجزه بشه یه معجزه خیلی بزرگ... ولی میدونم من حتی با معجزه هم درست نمیشم...لعنت به من...
لعنت به این شانس نکبت من...
زنده بودن من هیچ برکتی نداره، کاشکی همین روزا برم
از خودم متنفرم.
.
ماه بانو جان عذر خواهم بابت اختلال شبکه های ارتباطی
دوستت دارم رویای قصه های من