view: 315 Date: ۱۴۰۱/۰۵/۰۳ Category: دلنوشته
ساعت 4 بامداد، میخوام یه اعترافی کنم
فقط چند نفر توی کل دنیا میدونن که من هرجا سفر میکردم همیشه بیدار بودم مثل جغد
اما اعترافم این جمله بالا نیست، میخوام اعتراف کنم چه سفر باشه چه خونه خودم باشه و کلا هر جا تنها باشم نمیتونم بخوابم
همیشه بیدار میمونم
میدونم الان با خودتون میگید خرس گنده بگیر بخواب!!
خوب نمیتونم هر چقدر هم پیر بشم باز نمیتونم تنها جایی بخوابم
حتی اگه توی یه خونه چند نفر باشه ولی من توی یه اتاق تنها باشم نمیتونم بخوابم باید حتما در رو باز بزارم و چراغ روشن بزارم شاید بتونم بخوابم شاید..
اینو حتی ماه بانو هم نمیدونست، البته شاید مشکوک بوده باشه به این موضوع...
اینم بگم اگه جایی باشم و یه فرد غریبه باشه بازم نمیتونم بخوابم! حتما باید یکی باشه که باهاش از گذشته آشنا بوده باشم و کنارش بوده باشم...
نمیدونم اسمش رو چی میزارید مثلا ترس، یا فوبیا، یا روان پریشی...هرچی
اعتراف میکنم جاهایی که تنها بودم مثل هتل،خونه،اتوبوس،و... چراغا روشن میزارم و تا خود صبح بیدار میمونم و با گوشی با صدای بلند یه چیزی گوش میدم اکثرا یه صدای دلنشین دعاسمات که از بچگی باهاش آرامش پیدا میکردم سالهای خیلی گذشته حدود ۳-۴ سالگی ام...
همین الان که داشتم اینو مینوشتم صدای اذان اومد...
میدونید کاش آدم ها هیچ وقت تنها نباشند..حتی توی یه خونه اتاق جداگانه نباشن...حتی اگه چندین سالشون هم بشه باز کسایی مثل من هستن که نمیتونن...
قاب عکس ها یکم آدم رو آروم میکنه مثلا دیدن عکسهای ماه بانو کمی دلمو آروم میکنه ولی هیچی نمیتونه حضور واقعی یک نفر رو جایگزین بشه
ولی خدایی امشب نمیدونم چم شده عجیب ترس ورم داشته بود
دیگه اذان صبح با صدای بلند پخش شد خدا رو شکر داره صبح میشه
نباید این اعتراف رو میکردم ولی با خودم گفتم شاید آخر آخرای عمرم باشه، بزار بگم که آینده اگه کسی شنید من تو سفرها بیدار بودم با خودش نگه یارو چه اراده فولادین داشته! برعکس اتفاقا خسته هم میشم از بیخوابی جوری که به ازای یه شب بیداری حدود دو شبانه روز خواب لازم میشم...
ماه بانو خیلی شانس آورد اگه الان اجازه داشتم که بهش زنگ بزنم از اول شب زنگ میزدم روشن میزاشتم تا خود صبح که تنها نمونم!
ترک زبان ها یه جمله ای دارن : Barqi catadar بارقی چاتدار
به مترادف فارسی زهره ترک میشه!...