view: 308 Date: ۱۴۰۱/۰۲/۲۹ Category: دلنوشته AddonLink
اول این سکانس رو ببینید کلا 4 دقیقه است حتما.
(البته چون اطلاع دارم اینترنت سرعتش بنا به چیزایی که مثلا، نمیدونم قطع و کاهش پیدا کرده ویدیو رو اینجا نذاشتم که سرعت کم بشه و با کلیک اینجا داخل آپارات گذاشتم)
------------------------------------------------
شبی مجنون به لیلی گفت ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
سکانس دیدار دو عاشق قدیمی
سریال نجلا فصل 2- قسمت 32
------------------------------------------------
خوب حالا بگم چرا این سکانس رو گذاشتم، درسته سریال تموم شده، پریشب که گذر ماهباو به سرزمین رویا افتاده بود بعد از بیدار شدن یهو به یاد این سکانس افتادم، حالا چرا:
یادمه خیلی خیلی وقت پیش توی رمان یا توی رویا یا مکالمهها ماهبانو میگفت که یک عمه داره که خیلی دوسش داره، میگفت تنهاست، گفتم پیش خانواده اش هست؟ گفته نه خیلی زمان قبل عاشق یکی بود که بهش نرسید و مجرد موند منتظرش...
حالا یادتونه میگفتم این سریال نجلا کپی شده از زندگی و رمان ماه؟ بیا اینم یه نشون دیگه.
خیلی بیشتر از همیشه اوضاع و شرایط بهم ریخته، کاش یه نور امیدی یه معجزه ای رخ بده، هرچند در بهترین شرایط هم دنیای من کاملا تاریکه...
بچه گانه است ولی گاهی باخودم میگم اگه بشه کاری کرد باید دکتر استرنج بود...
نیاز به جادو و نیروی ماوراطبیعی هست که همه چیز رو بشه درست کرد، گاهی حتی حضور یک انسان جادو میکنه، جمله ببه جمله رمان ماه بانو از جادویی هست که نیروی حضور عجیب ماهبانو داشت.
مثل حضور آیدا توی زندگی شاملو...
عمه ماه شاید مثل سریال نجلا یه روز به منیب خودش برسه و تقدیر زندگیاش عوض بشه
اما من بینام و نشان دیگه نمیرسم به آرزوهایی که داشتم.
از سرنوشت متنفرم، از این زندگی سخت و تاریک...
یه روزی شاید قسمت شد ماه بانو رو دوباره ببین
شاید توی قصه
شاید توی رویا
شایدم توی خرمشهر...
نمیدونم چه واکنشی دارم اون روز، ولی میدونم مخفی میشم
قایم میشم پشت ماشینها و پشت ویترین مغازهها
آروم از دور نگاهش میکنم که مبدا حضور من رو حس کنه
میدونید اصلا این دنیا به درد نمیخوره، این دنیا عشق و عاشقی و آرزو و قصه و افسانه و معجزه و اینا همه کشک هست
این دنیا فقط پول و سلامتی بدن و شانس هست...
کاش میشد سفر کنم به جهانهای موازی که جهان ایده آل رو پیدا کنم...