view: 315 Date: ۱۴۰۱/۰۲/۲۰ Category: دلنوشته
خدا هیچ کس رو شرمنده خانواده اش نکنه...
امروز از روزهایی که بود که اتفاق خوب و بد باهم افتاد
سه تا اتفاق خوب افتاد و سه تا اتفاق بد...
کتاب + مجازی + ماه بانو
اینا اتفاق های خوب امروزم بود..
اما تلخ شد آخرش...
شرمنده شدم...
شرمنده خانواده و ماه شدم...
شرمندگی خیلی بده...
خدا باعث و بانیش رو لعنت کنه
خدا به فجیعانه ترین شکل نابود کنه سریعتر ظالمین رو
از تمام طایفه و قوم شهسون ها و اسفرم متنفرم
...
شرمندتونم...بی عرضگی من شده مصیبت
خدایا هیچ کسی رو اینجوری شرمنده نکن
خدایا با این رفیق ظالمین هستی ولی یه نگاهی هم به ما ضعفا بنداز
از هر طرف داره فقط برامون مصیبت و بلا میباره
آخه این چه وضع زندگیه...خدایا
دیگه از کم آوردن گذشته..
از ته خط هم رد شدیم..
اوضاع مون روز به روز داغون تر
شرمندگیم روز به روز بیشتر
با اینکه از هرچی دین و مذهب و وطن و .. زده شدم
ولی باز آرزو میکنم همین فردا قیامت بشه،بقدری سختی و سیاهی سایه زده رو زندگی که تنها معجزه حل شدنش ریست کل جهان به حالت کارخانه است.
با شرمندگیم چه کنم؟
با بیعرضگیم؟
با فقر و نداری و بیماری؟
با صورت همیشه ماتم زده و غمگین؟
ریش و قیچی دست خودت خدا، من دیگه بریدم....
این خط این نشون