view: 630 Date: ۱۴۰۱/۰۱/۰۲ Category: دلنوشته
تمام این روزها به مرگ فکر میکنم
به این که چطور آرام و تمیز و بی درد خودم را خلاص کنم
دلایل برای مرگ زیاد است:
اول مشکلات خانوادگی که دارد از مغزم را شخم میزند
دوم فقر که که این دنیا همه با پول میچرخد
سوم بیماری ناعلاج...که علاجی نیست جز مرگ
چهارم بی عرضگی که هیچ چیز از من ساخته نیست
و پنجم آرزوهایی که همه در آب رفت...
اما
اما نمیدانم چرا هنوز خودم را خلاص نکرده ام
شاید راه خوبی پیدا نکردم
شاید نگران تنها برادرم هستم
شاید چشمانم انتظار دیدن پستهای ماهبانو دارد
با پست هایش مرا از این زندان پروازم میدهد
پست هایش را که میبینم آرامتر میشوم
خاموش میشوم با آنکه کوه آتشم
نمیدانم
...
لعنت به این اوضاع و احوال
لعنت به این روزگار
حتی لعنت به خانواده های که بودنشان باعث غصه و درد است
باعث مرگ روح است، بیزارم از غصه...