view: 231 Date: ۱۴۰۰/۱۲/۲۹ Category: دلنوشته
امشب خواب دیدم با همین پاها با کمک عصا
سوار اتوبوس شدم به سمت جنوب...
تنها خودم بدون ساک و چمدان...
کمی دیرتر اگر صبح میشد میرسیدم حضورت
سلامی میگفتم و عیدت را تبریک میگفتم...
حیف که صبح شد...
کاش خواب میماندم که تو را ببینم
از امروز بیشتر میخوابم
آنقدر میخوابم که اتوبوس برسد به اهواز
صبر آمد..
صبر که میآید از بچگی معتقد بودم که خدا میگوید صبر کن حل میشود
یک سال گذشت با اینکه نداشتمش، ولی دلم به پروفایل هایش گره خورده
باز شکر خدا که همین پروفایل هایش را از من نگرفت...
سال جدید نمیدانم چه میشود...
ماه بانوی وکیل قصه ما پروفایلش را از من نگیرید کاش
اینستاگرام داشت ولی سالها قبل بلاکم کرد
یاد اولین سال آشنایی افتادم
در خانه بحثم شد اعصابم خورد شد و لحظه تحویل رفتم خیابان
موبایلم را خاموش کردم...
فردا که روشن کردم دیدم 13 تماس از ماه بانو...
یادش بخیر
سال دارد نو میشود 1/1/1 شروع قرن جدید
امسال فرق میکند با سالهای دیگر چون و چرایش را نمیگویم
امیدوارم خدا امسال تقدیر همه را خوب کند
شاید در بین همه تقدیر من هم از بیعرضگی،معلولیت،فقر و بخت بد تغییر کند به صفت های خوب.
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر لیل و نهار حول حالنا الی احسن حال.
با توکل بر خدا ، سال نو بر همه مبارک علل خصوص خانم وکیل و خانوادهها.