view: 686 Date: ۱۴۰۰/۱۲/۲۶ Category: دلنوشته
امروز پنجشنبه آخر سال بود..
به یاد همه گذشتگان و همه کسانی که نیستند..
من هم مرده ام...
من که مرده ام حال و روز از دنیا رفتگان را درک میکنم
ما همه هفته همه ماه همه سال را چشمانمان منتظر است
منتظر این که کسی بیاید دیدنمان...
من مرده ام...
چشمانم منتظر بود یکسال...
یکسال منتظر بودم
از آخرین پنجشنبه سال قبل تا امروز منتظرت بودم
فقط منتظر آمدن تو بودم...
امروز ماه من، به دیدنم آمد
دیشب خوابش را دیدم...
امروز پنجشنبه آخر سال، ماه بانو آمد برای فاتحه خواندن
اشک شوق دارم، به یادم بود
بااینکه حرفی نزد
با اینکه چهره اش را ندیدم
با اینکه صدایش را نشنیدم
ولی...
همین که سر زد در این پنجشنبه آخر سال،خیلی ذوق دارم
ما مردگان دستمان از همه جا کوتاه است
نه چیزی داریم،نه قادر به کاری هستیم
فکر میکردم انسان فلج که میمیرد،روحش فلج نخواهد بود
اما من هم جسمم و هم روحم فلج بود و ماند...
.
ماه بانو جانم، آمدی ببخش که پذیرایی نداشتم
دیشب خوابت را دیدم نمیدانستم امروز به دیدارم میآیی
ببخش که از من چیزی نمانده برای استقبال باشکوه از تو یار دل
ببخش...
هزاران بار، از آمدنت شاد شدم...
منت نهادی بر من مسکین که سراغم گرفتی
قدومت روی چشمانم عشق جان
خوشحالم که عیدت را پیشاپیش مبارک گفتم
برایت بهترین ها را آرزو میکنم...
ممنون که آمدی تا بتوانم عیدت را تبریک بگویم
همچنان آی لاو یو ...