view: 343 Date: ۱۴۰۰/۱۲/۰۹ Category: دلنوشته
امروز روز نسبت به دیروز روز خوبی بود
دو اتفاق خوب، خوبی این روز شد
یکی شنیدن صدای خندههای ماه
دومی دیدن تصادفی چهره ماه
یکسالی هست که ندیده بودمش
تصور ذهنی ام همان چهره قبلی بود
اما امروز قسم میخورم اگر اسمش زیر عکس نبود محال ممکن بود بشناسمش...
خدایا ممنون
ماه بانو چقدر در این یکسال تغییر کرده!
هنوز دارم نگاهش میکنم
ذهنم الزایمر دارد
هرچقدر هم نگاه میکنم باز ذهنم همان چهره قبلی را تداعی میکند
خوب شد خدا عکسش را برایم هدیه داد
وگرنه من بودم و نقاشی و رویا و خواب...
اگر روزی توان رفتن به آبادان را داشتم شاید از کنارم رد میشد
شاید درون تاکسی کنارم مینشست
اما من اگر این عکس جدیدش را ندیده بودم از کجا میشناختمش!
حتی صدایش هم لهجه خاصی گرفته...
خیلی فرق کرده هم صدا هم چهره...
هر طور که باشد دوستش دارم
چند روزی است که کرونا گرفته ام اوضاعم شدید داغون است
امیدوارم ماه بانو جان عشقم حلالم کنه...
نمیدانید چقدر ذوق زده شده ام با دیدن چهره ماهاش
اگر امروز او را ندیده بودم و صدایش نشنیده بودم
حتما از درد و افسردگی با چاشنی کرونا میمردم
شاید روزی قصه ی جدید در انتظار باشد
قصه ای از زبان دوست
قصه ای از عشق و علاقه
قصه ای که دوستش داشته باشم
و بگویم: عاشقت هستم...