view: 427 Date: ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ Category: دلنوشته
اولین خاطره ام از تولد گرفتن های او توپ بزرگ سبز برای پسرکوچوله بود.
دومین خاطره هدیه برای جشن تولد بهترین رفیقش، البته نمیدانم این را از خودم میگوییم
ولی میدانم تا انجا دوستش دارد که تمام پول تو جیبی هایش را جمع کرد که کادو تولدش را قلم بگیرد...
سال ها گذشت و گذشت و بزرگ شد و آن سال تابلوی فرشی زیبا برایش کادو گرفت...
همین روزها بود نیمه بهمن...
ماه بانو تاریخ ها را بهتر از همه به یاد می سپارد..
اولین ها به یاد میماند حتی به یاد من...
این خود من هستم که از حافظه ی تاریخ پاک خواهم شد
شاید تنها برادرم مرا به یاد بیاورد، برادرم که پرستار و دستگیر من است
دنیای من همین جاست،پشت مانیتور،پشت همین متن ها
من شخص پنهان تاریخ تاریک روزگارم هستم
آنقدر تاریک که هیچ خاطره خوشی از من در ذهن ماه نیست..
یعنی نتوانستم هیچ خاطره ی خوشی برایش رقم بزنم همه تلخ بود تلخ...
ولی او به قدری هنرمند هست که تمام خاطراتش برایم خوب و خوش است..
.
شادباش میگویم به ایشان
هزاران سال در کنار هم شاد و تندرست باشید رفیق ماه بانوجان