view: 623 Date: ۱۴۰۰/۱۰/۱۲ Category: دلنوشته
هشدار:این پست سمی است،لذا خواندن برای افراد دارای مشکلات روحی ممنوع میباشد.
.
هر جا که رسیدی
رفاقت مکن ای دوست
هر بی سرپا یار وفادار نگردد...
.
از دیشب دلم شده بارونی چقدر افکارم بهم ریخته
هی با خودم کلنجار میرم...
اما اجازه هیچ کاری ندارم...
فقط شاید غیرمستقیم همینجا بتونم بنویسم...
درسته که به من هیچ ارتباطی نداره زندگی کسی
ولی
نکرانم...چون یه زمانی یه قرارهایی بود...
نکرانم چون این دل رو همونجا جا گذاشتم
خیلی مراقب باش...
مراقب آدم هایی که بودن رفتن و باز آمدن
مراقب آدم های که بودن و بودن و هستن
مراقب آدم های که نبودن و نبودن و آمدن
.
یک دل وقتی اسیر میشه دیگه شده کاری نمیشه کرد
هنوز آخرین پیامک جلو چشمامه..
همون پیامکی که دلم رو خون کرد...
.
بهم ریختم، نباید با این اوضاع و احوالم بهم بریزم
ولی خوب بهم ریخته همه زندگی و همه احساس
این سرنوشت و زندگی نکبت رو باید لگدمال کرد ولی لگد هم نمیتونم بزنم، دنیا کارش زیرکانه هست پاهامو گرفت که زمین گیرم کنه...
.
هم آب هست و هم آتیش...همه چی از نصف شب شروع شد
از شب و از تاریکی اش متنفرم...
اصلا از هرچی که توی تاریکی هست متنفرم...
این روزگار و این دنیا فقط تلخی هست... اگه یه روز شیرینی ازش چشیدیم حتما بازیچه بودیم...خدا به من که خیری نرسوند چه برسه به دنیاش..
.
خداحافظ دنیا