view: 483 Date: ۱۴۰۰/۰۸/۱۹ Category: دلنوشته
هرروز بیدار که میشوم دلم به حال خودم میسوزد
چون باز هم بیدار شده ام تا جهنم را بار دیگر تجربه کنم
من در این دنیا میسوزم ...
هیچ راهی برایم نیست
هیچ
آنقدر آیات کفر برای گفتن دارم که خود یک کتاب است
من باید بمیرم
تحمل درد زندگانی برایم مقدور نیست
کاش فردا که زنگ بزنند، موبایل خاموش باشد
به در خانه میآیند، کسی نداند کجایم..
و من در جایی دور...زیر خاک...آسوده بخوابم
چرا بیکار نشسته ای؟!
دعا،طلسم،نیایش،هر چه میتوانید برایم مرگ همین فردا را آرزو کنید..
نمیتوانم این حجم از بدبختی را به دوش بکشم..
لعنت به این زندگی